دوستی یک از چیزهای زیادی که همیشه برای نویسنده مورد سوالبوده است و چند صباحی است که ذهن او را بیشتر مورد توجه قرار داده است. نویسنده هنوز از درک اینکه چگونه امکان دارد با یکی از دو ستان ِ دوست اش دو ست بشود و این دوستی از دوستی اولیه پیشی بگیرد عاجز است. با توجه به اینکه نویسنده این سطور 5 سال پیش با دوست یک از دوستانش آشنا شده و یک سال بعد هم با او ازدواج کرده و اکنون که این سطرها را می نویسد، آن دو چهارمین سال زندگی بسیار زیبای خودشان را چند وقتی است که شروع کرده اند، همچنان از درک این ماجرا عاجز است.
با توجه به اینکه این اتفاق در عرصه های دیگر هم برای نویسنده افتاده است و او هر از چند گاهی با دوستانِ دوستانش آشنا می شود و سلام وعلیکی پیدا می کنند و برخی از این دوستان جدید به حلقه دوستان نزدیک نویسنده وارد می شوند. ولی هر گاه نویسنده به این ماحرا از ابتدا نگاه می کند دچار سردرگمی های عجیب می شود و احساس می کند این یکی از عجیب ترین و غیر ممکن ترین کارهای عالم است.
پ.ن.: لازم به ذکر است که بگویم، نویسنده به دلیل مشکلات اخیری که در سلامتی اش وارد شده دارای هوش و حواس کامل نمی باشد و ممکن است تمام این نوشته ها را در یک فضای وهم آلود به اسم اینترنت نگاشته باشد.
با توجه به اینکه این اتفاق در عرصه های دیگر هم برای نویسنده افتاده است و او هر از چند گاهی با دوستانِ دوستانش آشنا می شود و سلام وعلیکی پیدا می کنند و برخی از این دوستان جدید به حلقه دوستان نزدیک نویسنده وارد می شوند. ولی هر گاه نویسنده به این ماحرا از ابتدا نگاه می کند دچار سردرگمی های عجیب می شود و احساس می کند این یکی از عجیب ترین و غیر ممکن ترین کارهای عالم است.
پ.ن.: لازم به ذکر است که بگویم، نویسنده به دلیل مشکلات اخیری که در سلامتی اش وارد شده دارای هوش و حواس کامل نمی باشد و ممکن است تمام این نوشته ها را در یک فضای وهم آلود به اسم اینترنت نگاشته باشد.
نویسنده جان، مشکل از اینجاست که آدمهایی که تا حالا دوست دوست تو بوده اند ممکن است از خود دوست تو خیلی بهتر باشند و فقط چون تا به حال آنها را ندیده ای با آنها دوست نشده ای. به نظرم تو در ذهنت دوستی را مثل یک جور پیاز تعریف کرده ای، که هر لایه اش یک فیلتر دارد. خودت هم در مرکز این پیازی و لایه ها هرچه از مرکز دور میشوند، فیلترها سوراخهای درشتتری دارند. پس اگر کسی دوست دوست تو باشد، طبیعتا تفاله درشتی است که با اینکه از فیتر او رد شده، از سوراخهای فیلتر تو رد نمیشود و تو نمیتوانی با او دوست شوی. نمیدونم تونستم منظورم رو خوب بگم یا نه. اما این بهترین مثالی بود که به ذهنم رسید و گفتم شاید مشکل اون چیزی که وقتی اینجوری فکر میکنی تو ذهنت میگذره رو نشون بده
پاسخحذفنه منظودت راخوب گفتی نه قشنگ. این بابا یه چیزی گفت ، تو چرا آتیش بیار معرکه شدی؟
پاسخحذفto Purple:
پاسخحذفعلی هم که همینو گفت که گاهی وقتها دوستهای دوستها از خود دوستها عزیز تر میشن، این مشکلش کجا بود؟ چرا اینقدر بدبین؟ تو اول باید با دوستت دوست بشی تا بتونی با دوست اون دوست بشی، در ضمن صرف دوست دوست تو بودن هم دلیل کافی برای دوست تو شدن نیست، علی هیچ جا نگفته که نمیتواند با دوست دوستش دوست شود فقط حداقل به همان میزان که برای دوستی با دوستت وقت میذاری باید برای دوستی با دوست اون هم وقت بذاری. و بعضی از این دوستیهای جدید از دوستیهای اولیه بسیار صمیمیتر و ماندگارتر میشه و این بسیار جالبه. و البته اینکه یه دوست خوب رو از طریق دوستت پیدا کنی باید سادهتر از دوست پیدا کردن باشه چون حداقل یه موضوع مشترک دارید.
چی شد؟ خودم هم نفهمیدم چی گفتم...:))
بابا حالا ما یه بار کامنت گذاشتیما. ببین با یه جوون چطور برخورد میکنید. من که بهش گیر ندادم. این بابا که خودش نوشته توهم زده کلا. من خودم هم درکش میکنم. من فقط میخواستم یه ذره بیشتر توصیف کنم که چی میشه که ما اینجوری فکر میکنیم گاهی. حالا یه بار هم که ما عقده ای بازی درنیاوردیم و به جای ایمیل و چت، نظرمون کامنت کردیم هی بزنید تو ذوقمون
پاسخحذفبابا استاد، رفقا چرا دعوا می کنید. به خدا من از نظرات همه استقبال می کنم. استاد شنا هم به خودت نگیر، منت بذرا و کرم نما بیا اینجا کامنت بذار ما شاد می شیم.
پاسخحذفنویسنده از نظریه پیازی دوستان بسیار خرسند است ولی گمان می برد که مشکل او جای دیگری است
پاسخحذفگفتم که طرف اتش بیار معرکه تشود! حالا یک فنجون قهوه می خواهی ؟
پاسخحذفآخه آتیشی نبوده که کسی بخواد بیاره یا ببره فقط یک فکر کردن با صدای بلند بوده ولی به هر حال اگه قهوه دارچین داره، معلومه که می خوام
پاسخحذف