شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۲

از آدم ها و دوربین ها


سفید پوستان سال به سال ما را از قبایل ابا و اجدادی خود بیرون راندند تا آنجا که ما را مجبور کردند تنها در باریکه زمینی در شمال رودخانه لاپلات زندگی کنیم. حالا می خواهند همان باریکه زمین را نیز که شکارگاه ملت سرخ پوست و منبع تغذیه‌اش هست را هم از دستش بگیرند. زنان و کودکان ما از گرسنگی خواهند مرد، اما من به سهم خود ترجیح می دهم در میدان جنگ بمیرم تا از گرسنگی. "پدر همه"  [رییس جمهور] برای ما هدیه می فرستد و از ما می خواهد تا اجازه دهیم راه تازه ای از سرزمین ما بگذرد. اما از طرفی دیگر فرمانده نظامی سفید پوست را می فرستد تا قبل از اینکه ما جواب دهیم زمینی را که باید معبر آن راه باشد را به زور از ما بگیرد. ابر سرخ از روسای قبیله سیوکس، نشست صلحِ دژِ لارامی ۱۸۶۶ 
سفید پوستان به ما قول های زیادی دادند ولی تنها یکی را عملی کردند. قول دادند که زمین های ما را بگیرند و همه آن را گرفتند. ابر سرخ، پیش از مرگ ۱۹۰۹

عماد اولین دوربینش را وقتی که آخرین پسرش به دنیا آمد خرید. خودش می گفت که این قدر زخم های روحش زیاد شده که دیگر فرصت خوب شدن ندارد. هنوز زخم های قدیمی خشک نشده زخم جدیدی روی آن می آید و می ترسد که زیر بار این همه فشار همه چیز را یادش برود. برای همین فیلم می گیرد تا جلوی فراموشی اش را بگیرد. پنج دوربین شکسته روایت پنج سال فیلمبرداری پیوسته عماد است. فیلم های عماد همه چیز را نشان می دهد از زندگی و زن و فرزندانش تا مبارزه پیوسته اهالی دهکده کوچک عماد برای پس گرفتن زمین هایشان از زیر دست شرکت های شهرک سازی اسرايیل. مبارزه ایی که دیگر جزئی از زندگی آدم هاست ولی نه آنطور که به شیوه های مرسومش یاد می شود، برای همین هم روستا و اهالی اش در طول این پنج سال تبدیل می شوند به یکی از عناصر مقاوت در سواحل غربی رود اردن. آدم ها از جاهای مختلف دنیا به کمک شان می آیند، اسرائیلی ها کمک شان می کنند تا از شرکت های ساختمان سازی به دادگاه شکایت کنند و در نهایت مقدابری از زمین های‌شان را پس بگیرند . در تمام این مدت عماد با دوربینش مشغول فیلم برداری است. دوربین هایش یکی بعد از دیگری در اعتراضات به دلیل برخورد گلوله، گاز اشک آور و یا سنگ می شکنند ولی عماد هر بار یک دوربین جدیدی پیدا می کند و خودش را پشت آن پنهان می کند و دنیا را از زاویه دوربینش می بیند و روایت می کند. 


ولی گذر از پنج دوربین بدون در نظر گرفتن جفت ناموزونش، نگهبانان، شاید کار چندان درستی نباشد. .شش نفر از روسای سابق سازمان جاسوسی شین بت از بیشتر از چهل سال فعالیت های‌شان می گویند. از دوره های مختلف تاریخ، از مشکلات‌شان با یهودی های تندرو و یا فلسطینی ها. از روزهای بعد از جنگ ۶۸ تا آن چیزی که دیدگاه‌شان از آینده است. آدم هایی احمق نیستند، گرم و سرد روزگارشان را چشیده اند و این‌قدر بالا و پایین رفته اند که فهمیده باشند کشتن راه حل مسائله شان نیست و مشکلی از مشکلاتشان را حل نمی کند. نگهبانان از یک زاویه دید کلی به شیوه مستند های خبری خودش را آرام آرام برای بیننده اش باز می کند و ایده هایش را نشان می دهد. شاید که پنج دوربین فیلمی باشد که به دلیل فرم ساده‌اش و نزدیکی اش به زندگی آدم ها بیشتر به دل بنشیند. ولی در حقیقت هر دو فیلم در یک سطح قرار می گیرند و علیرغم همه تفاوت هایشان هر دو  سر از جای مشابهی در می آورند، تصویر یکسانی را نمایش می دهند و در نهایت ترکیب دید نزدیک و جزئی پنج دوربین به همراه نمای کلی‌ نگهبانان، پنجره جدیدی می سازد که می شود آینده را از آن بهتر دید.


پ.ن.: پنج دوربین شکسته را می توانید از اینجا بگیرید

**نقل قولها از کتاب «فاجعه سرخپوستان آمريکا»، نوشته دی براون، ترجمه محمد قاضی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر