دیدن فیلم جدید کویینیتن تارانتینو آن هم در هفته اول اکرانش لذتی دارد. لذت ماجرا زمانی بیشتر می شود که فیلم در نوع خود برای تارانتینو یک جور بازگشت حساب می شود. نه تنها بازگشتی به چیزی مانند بیل را بکش بعد از ضد مرگ بلکه بازگشتی بزرگتر از آن، بازگشت به داستان های عامه پسند. شاید به مذاق برخی دوستداران تارانتینو خوش نیاید ولی تارانتینو در هالیوود مانند کیمیایی در ایران است. هر دو ایده هایی از آن خود دارند که می خواهند بر اساس آنها فیلم بسازند و هر دو تعداد زیادی فیلم دیده اند و تصویر از آنها و دیگر خاطراتشان به یادگار در در ذهن دارند که می خواهند یک جوری از آنها در فیلم هایشان اسنتفاده کنند. طبیعتاً تارانتینو به دلیل محدوده فراوان تری از فیلم ها و موسیقی هایی که در اطرافش بوده محدوده خاطرات و تعلقاتش از کیمیایی بزرگتر است و البته نمی شود این را هم انکار کرد که او هم با هوش تر هم خلاق تر از کیمیایی است. ولی در نهایت ماجرا یک چیز است هر دو زمانی که شروع می کنند بر اساس یک ایده ای فیلم بسازند، وسوسه استفاده از تصاویری که دوست دارند مانع از آن می شود که ایده های اصلی خودشان به راحتی ظهور پیدا کند و همواره یک رقابت وجود دارد. نمونه بارزش برای تارانتینو در بیل را بکش بود که فهرست فیلم هایی که تارانتیو از آنها در فیلمش اقتباس کرده بود به حدود 100 فیلم می رسد. در یک مصاحبه رادیویی تارانتیو در باره بیل را بکش می گفت که در زمان نگارش داستان اصلاً به نوشتن کتاب فکر نمی کرده و تنها تلاش می کرده که تمام تصاویری که به ذهنش می رسد را در فیلم نامه بگذارد و همین طور زمان فیلم افزایش پبدا کرده تا اینمه به دو جلد رسیده است. ولی تمام تلاشش را کرده تا این بار کتاب بنویسد و شاید برای همین باشد که حرامزاده های بی شرف این گونه شده است.
همان سکانس اول خانه روستایی کافی است تا آدم متوجه شود که این بار با یک فیلم معمولی طرف نیست و شخصیت های داستان قرار است که آدم را به یاد جولز و وینسنت داستان عامه پسند بیاندازند و البته در کنار همه این ها ستایش تارانتینو در باره سینما را نیز همراه خود دارد، کمتر کسی در این زمانه مدرن کلاسیک کاران با سابقه را بیاد می آورد چه برسد به کسی مثل لنی رایفنشتال و تارانتینو با زیرکی تمام تلاشش را می کند تا علاقه خود را به بزرگان سینمای صامت به خوبی نشان دهد. حرام زاده های بی شرف با تمام اشکالاتش شاید بهترین فیلم تارانتینو بعد از داستان های عامه پسند باشد.
درباره فیلم بحث و نظرهای فراوانی شده است که یکی اش را می توانید اینجا ببینید، ولی دیدن فیلم های تارانتینو، آن هم نه یک بار، خود بهتر از هر بحث و نظری می تواند باشد.
پ.ن.1: در باره مسعود کیمیایی و سبک کارش قبلاً اینجا نوشته ام
پ.ن.2: از مقایسه زمان اکران فیلم و انتشار این مطلب می توان فهمید که چه مدت است این مطلب دارد اینجا خاک می خورد، به هر حال انتشارش را بخودم تبریک می گویم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر