یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۸

قاضی و جلادش

ساعت یک ربع از هفت گذشته بود که مرد به کافه رسید. با زن راس ساعت هفت قرار داشت ولی هیچوقت ارزش زیادی برای وقت قائل نبود و از اینکه دیر رسیده بود ناراحت نبود تنها از این می ترسید که زن پیش از او رسیده باشد. نگاهی سر سری به داخل کافه انداخت ولی زن را پیدا نکرد، بعد شروع کردن دقیق تر نگاه کردن، نه خبری از زن نبود. یک میز خالی پیدا کرد و بر روی صندلی کنار آن نشست و سفارش یک قهوه داد. چند دقیقه ای که گذشت، فکرهایش به سراغش آمدند. با خود گفت زنی مثل او حتماً ساعت هفت به کافه آمده و چون مرا ندیده ساعت هفت و یک دقیقه کافه را ترک کرده. بعد دوباره گفت، زنی مثل او از داخل کافه رد شده و من را ندیده و رفته است. زنی مثل او ...، ناگهان به خود گفت واقعاً او چگونه زنی است و برای اولین بار راجع به این موضوع شروع به فکر کردن کرد

ژول و ژیم

پ.ن.: این را این جا نوشتم که یادم باشد کمتر آدم ها را قضاوت کنم و اگر خواستم این کار را بکنم حداقل در اولین برخوردی که با هم داشتیم این کار را نکنم. می دانم که کار سختی است ولی تلاش می کنم که بتوانم

پ.پ.ن: داشتم راجع به این موضوع با ساناز صحبت می کردم که او صحبت حضرت مسیح را برایم گفت که قضاوت نکنید تا بر شما قضاوت نشود



۲ نظر:

  1. البته به نظر من، مثل هميشه، مسيح تو جمله‌ش مهربوني کرده.
    واقعي‌ترش اينه:
    اگر مي‌خواين اعصابتون آروم بمونه قضاوت نکنيد و مطمئن باشيد که قضاوت مي‌شويد

    سوال:
    بين قضاوت کردن و حدس زدن تفاوت قايل هستي يا کلا بنظرت مشابهن؟
    تو اون صحنه تو فيلمه، طرف داشت قضاوت مي‌کرد يا حدس مي‌زد؟

    پاسخحذف
  2. نکته اول اینه که اون جمله قسمت دومش به آدم ها بر نمیگرده
    نکته دوم هم که، می شه خیلی حرف ها راجه به تفاوت حدس و قضاوت زد. به طور کلی حدس ِواش تر و آروم تر از قضاوت ولی ما عموماً عادت داریم اول حدس بزنیم بعد هنوز نظری نداده بر اساس حدسمون قضاوت کنیم.
    اینکه این صحنه هم حدس یا قضاوت هر کسی باید خودش بدونه. من این رو نوشتم چون قضاوت رو یاد من میاورد.

    پاسخحذف