یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

Meet Me Under the Storytelling Tree - 13th Night



مهمترین تفریح لین در هفته گذشته این بود که نسخه کامل دو قسمتی صخره سرخ را پیدا کرده بود و هر شب چیزی حدود یک ساعتش را نگاه کرده بود تا توانسته بود کل پنج ساعت و نیم فیلم را ببیند. شنبه صبح که از خواب بیدار شد همچنان با چیزی که دیده بود درگیر بود. با آن همه تاکتیک های پیچیده جنگی و آدم هایی که هر کدامشان نقش خاصی در آن نبرد داشتند. ولی دم دم های ظهر که به محل کارش رسید تقریباً همه آنها از ذهنش رفته بود و مسائل زندگی روزانه جایش را گرفته بود. تنها یک چیز بود که همچنان ذهنش را مشغول نگه داشته بود. مهمانی چایی که ژائو برای سائوسائو ترتیب داده بود و این قدر رفتن سائوسائو به جنگ را به تاخیر انداخته بود که در نهایت همان منجر به شکست اش شده بود. لین می دانست که چایی آنها با چایی مراسم های چایی خوری رسمی تفاوت دارد ولی باز هم هر بار که یک مشتری وارد مغاره کوچک چایی فروشی شان می شد، با خودش فکر می کرد که باید چاییش را زود آماده کند یا بگذارد که کمی معطل شود. فکر کرده بود که آیا این چایی نقشی در سرنوشت مشتری هایش خواهد داشت یا نه.  هر بار به صورت مشتری هایش نگاه کرده بود و با خودش فکر کرده بود که چه کند بهتر است، آخر ژائو به سائوسائو گفته بود که آیا واقعاً خودِ واقعیت را توی این چایی نمی بینی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر