دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۰

سینمای تنهاها - یادداشت ششم


شعر - ۲۰۱۰- کره جنوبی


همیشه که آدم نباید با خودش و تنهاییش قهر کرده باشد و یا اینکه آنها را فراموش کرده باشد، آدمیزاد است دیگر، مریض می شود، فراموشی می گیرد می شود مثل میجا. میجا از همان مادر بزرگ هایی است که با نوه اش زندگی می کند. از همان هایی که نوه اش یک دسته گلی به آب می دهد و تمام طول فیلم را دارد تلاش می کند تا یک جوری نوه اش را از دردسر نجات دهد. ولی خوب این همه اش نیست، میجا از آن آدم هایی است که در یک جایی تصمیم می گیرد برای خودش هم زندگی کند، برای خودش هم کاری کند. برای همین است که می رود کلاسِ شعر نام نویسی می کند. در همان جلسه اول کلاس است که متوجه می شود بیماری فراموشی اش دارد شدت پیدا می کند. ربطی به فراموشی اش ندارد، شعر گفتن برایش کار ساده ای نیست. سال های سال زندگی کردن در قالب مادر فداکار، چنان او را در خود فرو برده که به این راحتی ها نمی تواند چیزی را بیان کند، حالا هر چند همه آدم ها بگویند که شعر گفتن کار ساده ای است. با همه این حرف ها او تنها دانش آموز کلاس است که شعری می نویسد، هر چند که آن شعر چیزی جز نامه خداحافظی اش با دیگران نباشد و بعد از آن  برود تا زندگی بی نام  و نشانش را تا مرگ دنبال کند.



پ.ن.: این شعری است که میجا به عنوان خداحافظی می گذارد

How is it over there?
How lonely is it?
Is it still glowing red at sunset?
Are the birds still singing on
the way to the forest?
Can you receive
the letter I dared not send?
Can I convey...
the confession I dared not make?
Will time pass and roses fade?
Now it's time to say goodbye
Like the wind that lingers
and then goes,
just like shadows
To promises that never came,
to the love sealed till the end
To the grass kissing
my weary ankles
And to the tiny footsteps
following me
It's time to say goodbye
Now as darkness falls
Will a candle be lit again?
Here I pray...
nobody shall cry...
and for you to know...
how deeply I loved you
The long wait in the middle
of a hot summer day
An old path resembling
my father's face
Even the lonesome wild flower
shyly turning away
How deeply I loved
How my heart fluttered at
hearing your faint song
I bless you
Before crossing the black river
With my soul's last breath
I am beginning to dream...
a bright sunny morning...
again I awake,
blinded by the light...
and meet you...
standing by me




'Agnes' Song' by Mija YANG 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر