سه‌شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۰

سینمای تنهاها - یادداشت صفرم


چند وقتی هست که دوباره مسئله خشونت در میان آدم ها ذهنم را به طور زیادی مشغول کرده. بعضی وقت ها داستان ها یا موقعیت هایی از خشونت و شقاوت های انسان های معمولی یادم می آید که نفسم همان جا می گیرد و انگار دیگر توانایی زندگی را ندارم. بگذریم، هدفم از این نوشته چیز دیگری است. چند روز پیش تر ها با دوستی راجع به فیلمی حرف می زدم، من از جریان عجیب خشونت در فیلم می گفتم و او از تنهایی عجیب آدم های فیلم. برای هر دو مان یک هو سوال شد که چگونه است که هر کداممان یک بعد از فیلم را خیلی گسترش داده ایم و حول آن فیلم را تفسیر کرده ایمبرایش گفتم که این روزها دیگر تنهایی آدم ها برایم یک پیش فرض است، همه تنهاییند. چیزی که برایش نگفتم این بود که این روزها چیزی که برایم مهم این است که این آدم های تنها وقتی کنار هم زندگی می کنند ، چه می کنند با همدیگر. چگونه تنهایی هاشان، غم ها شان و شادی هایشان بر روی زندگی دیگران تاثیر می گذارد. در همین فکر ها بودم این چند روز که به نظرم آمد یک تکانی به خاطراتم بدهم و یک مشت از آن شخصیت های تنهایی را که فقط تنها بودند را بیرون بکشم. آنهایی را که فقط در تمام داستان برای ما تنهایی می کردند. همین شد قصه این یادداشت، قرار گذاشتم با خودم که یک مجموعه از آدم های تنهای دوست داشتنی را که ته صتدوقچه ذهنم گذاشته بودم را بیاورم و به صورت روزانه یا با یک فاصله کم اینجا بنویسم. تلاشم این است که تا آنجا که می شود از همه جای دنیا باشند، (پیشاپیش شرمنده، چیزی از افریقا الان در ذهن ندارم) تا یادم بماند همه جا آسمان همین رنگ است




یاداداشت اول - شیرِغم
یادداشت دوم - روزهای وحشی بودن
یادداشت سوم - به همین سادگی
یادداشت چهارم - زندگی دیگران
یادداشت پنجم - موش گیر
یادداشت ششم -  شعر
یادداشت هفتم - شب های روشن
یادداشت هشتم - مردی که آنجا نبود
یادداشت نهم - وقتی زنی از پله ها بالا می رود
یادداشت دهم - تبعید
یادداشت یازدهم - هارمونیک های ورکمایستر
یادداشت دوازدهم - سهراب شهید ثالث

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر