با همه خیال پردازی ها و شخصیت های خیالی که در زندگی ام داشته ام هیچ وقت دوستی خیالی نداشته ام، پیتر گریناوی دارد. تالس لوپر یک پرنده شناسِ عاشق سفر است. گاهی وقت ها بهش حسودیم می شود، به تالس لوپر نه گریناوی. انگار که تالس لوپر مرده است، یا رفته است. برای همین اولین بار که می خواهیم با او آشنا شویم باید پا در رکاب سفری عجیب بگذاریم. تالس ولی دوست با انصافی است، راه گذاشته برای مان، نقشه داریم برای سفر. ولی نقشه ها را به شیوه خودش برایمان تدارک دیده است. هر نامه ای با تمبری می رسد. این تمبر است که راهی که نامه رفته است را در خود نهفته دارد، برای همین راه را باید در تمبرها جست. تمبر ها نقشه راهند. ولی هر نقشه ای را تنها یک بار می شود رفت. هیچ راهی نیست که بار دومش برای مسافری که در آن قدم می گذارد همانند بار اول باشد، برای همین هر بار نقشه جدید می خواهد. دنبال کردن تالس لوپر از میان تمام آن ۹۲ نقشه ای که برایمان گذاشته، شاید سفری باشد سوررئال. ولی که اگر دقیق تر نگاه کنیم، واقعی تر از آن است که به نظر می رسد. زندگی که نقشه ندارد که آدم یکی را بگذارد جلویش و برود، حتی اگر هم داشته باشد هر نقشه ای جایی تمام می شود و باید نقشه ای دیگر را انتخاب کرد و این همان چیزی است که به زیستن مفهوم زندگی می دهد.
تالس لوپر آدم سفر است یک جا که نمی نشیند. زندگی اش را توی ۹۲ تا چمدان تقسیم کرده و برای همین است که سال ها بعد از آن سفر کذایی، باز ما را بر آن می دارد تا هر بار به جستجوی یکی از این چمدان ها برویم تا تکه ای از او را بیابیم.
پ.ن.: اولین حضور تالس لوپر در راه رفتن در راستای ه، یا تناسخ یک پرنده شناس است که می شود از اینجا به طور کامل نگاه کرد و آن سفر را به دنبال تالس لوپر رفت.