مرد به آرامی صورتش را بالا آورد و نگاهی به صورت بن وین کرد. مرد در حال تعریف اعتراف راجع به زندگی سختش برای او بود، بن نگاه سردی از اعماق وجودش را به او کرد و گفت : من قبلاً در زندان یوما بودم؛ اونم دو بار. هر دو بار هم فرار کردم.
بن نمی دانست چرا این را گفته زیرا در تمام مدت سفری که مرد در تلاش بود تا او را به قطار برساند و به زندان تحویل بدهد، او سعی کرده بود که آرزوی مرد محقق شود و این کار را نیز کرده بود. (البته به نظر من که اون حسی که همیشه مانع از زیادی خوب بودن آدم می شه این کار رو کرده بود )
قطار 3:10 به یوما
پ.ن.: در تمام این یک سالی که از دیدن فیلم می گذره با خودم فکر کردم، که بن د اره در زندگی مرد برای خودش دنبال هدف می گرده و یا اینکه داره سعی می کنه تو زندگی بی هدف خودش برای مرد یک هدف درست کنه و یا اینکه هر دو.
بن نمی دانست چرا این را گفته زیرا در تمام مدت سفری که مرد در تلاش بود تا او را به قطار برساند و به زندان تحویل بدهد، او سعی کرده بود که آرزوی مرد محقق شود و این کار را نیز کرده بود. (البته به نظر من که اون حسی که همیشه مانع از زیادی خوب بودن آدم می شه این کار رو کرده بود )
قطار 3:10 به یوما
پ.ن.: در تمام این یک سالی که از دیدن فیلم می گذره با خودم فکر کردم، که بن د اره در زندگی مرد برای خودش دنبال هدف می گرده و یا اینکه داره سعی می کنه تو زندگی بی هدف خودش برای مرد یک هدف درست کنه و یا اینکه هر دو.
هوم...
پاسخحذفمعلومه که من امروز پیش نبودم