مرد (مامور HGW XX/7) درخیابان در حال حرکت بود که چشمش به ویتیرین کتاب فروشی افتاد. داخل ویتیرین مجموعه ای از جدیدترین کتاب نویسنده ای که می شناخت قرار داشت. دلخل کتاب فروشی شد، کتاب را برداشت و شروع به ورق زدن کرد. در صفخه دوم کتاب دقیقاً بعد از عنوان نوشته شده بود "تقدیم به مامور HGW XX/7". چهره مرد حالتی سرشار از شادمانی درونی به خود گرفت، کتاب را بست و به سمت فروشنده رفت. فروشنده نگاهی به کتاب و بعد به مرد کرد و از او پرسید: هدیه می دهید. مرد نگاه آرامی به فروشنده کرد و جواب داد: نه برای خودمه
این آخرین سکانس از فیلم زندگی دیگران که فیلم با همه جریانات به اوج خودش می رسه و اینجا یکی از درخشان ترین و تاثیرگذار ترین نقاط فیلم است. مدت زمان زیادی تلاش کردم تا بتونم چیزی راجع به زندگی دیگران بنویسم ولی موفق نشدم.
پس فقط به نوشتن سکانس آخر فیلم اکتفا کردم
اون فيلمه واقعا فوقالعاده بود.
پاسخحذف