نمی دانم اگر روزی عزیزترین عزیزانم کاری انجام دهد که مستوجب مرگ یا مجازاتی مشابه باشد و بدانم که به راستی مستوجب آن است چه می کنم. اگر ببینم که او چند قدمی بیشتر تا طناب اعدام فاصله ندارد چه می کنم.
به حرف عقل گوش می دهم و می گویم که خوب عزیزم می خواستی نکنی حقت همینه دیگه
یا به حرف دل تا آخرین لحظه با او می مانم، ولی اینکه بودن من به درد می خورد یا نه خود بحث دیگری است
یا اینکه به حرف هیچکدام اهمیت نمی دهم و سر به بیابان می گذارم و از همه این ها فرار می کنم
پ.ن :همه اینها به کنار اگر من آن طرف قضیه باشم چه.
به حرف عقل گوش می دهم و می گویم که خوب عزیزم می خواستی نکنی حقت همینه دیگه
یا به حرف دل تا آخرین لحظه با او می مانم، ولی اینکه بودن من به درد می خورد یا نه خود بحث دیگری است
یا اینکه به حرف هیچکدام اهمیت نمی دهم و سر به بیابان می گذارم و از همه این ها فرار می کنم
پ.ن :همه اینها به کنار اگر من آن طرف قضیه باشم چه.
من احتمالا با اینکه میدونستم استحقاق مجازات رو داره بهش چیزی نمیگفتم و سعی میکردم راهی برای آزاد شدنش پیدا کنم. چیزی که الان به ذهنم میاد درخواست بخشش از کسانی است که آسیب دیده اند. نمیتوانم رها کنم و سر به بیابان بگذارم چون بعدا پشیمان میشوم. دوست دارم باشم و همین کیف بودنهای نیم بند رو هم ببرم
پاسخحذف