چهارشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۲

Pain is inevitable, but suffering is optional

وقتی که دبستانی بودم، نمی‌دانستم که چطور باید شنا کرد، برای همین زمانی را که کلاسِ ما باید دراستخرمی‌گذراند، برایم بسیار دردناک بود. حتی می‌شود گفت که من هر چیز مربوط به رنج بردن را همان جا توی استخر یاد گرفتم. اول از همه ترس بود. آب درون استخر انگار که من را با نیروی وحشتناکی به سمت پایین می‌برد. هولناک بود. بعد از آن شرم بود. بچه‌هایی که نمی‌توانستند شنا کنند باید کلاه‌های قرمز ویژه‌ایی سر می‌گذاشتند تا آنها را از راه‌راه‌های سیاه و سفیدی که بچه‌های دیگه سر می‌کردند مجزا کند. چون ما نمی توانستیم شنا کنیم، فقط در انتهای کم عمق، روی سطح آب بالا و پایین می‌رفتیم. مصمم بودم که شنا یاد بگیرم و خودم را ثابت کنم ولی چیزی که در حقیقت می‌خواستم این بود که دیگر توجه هیچ کسی را جلب نکنم. این چیز دیگری بود که از استخر یاد گرفتم: اراده.

کافی شاپ در عصر و استخر در باران
یوکو اوگاوا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر