آن وقتها ما رو در روی هم مینشستیم و به زبانماهیهای شمع حرف میزدیم. این دقیقا کاری بود که عادت داشتیم در ایام قدیم انجام دهیم، بعضی شبها که خوابم نمیبرد به خانهاش میرفتم. بعضی وقتها او سر زده به خانه من میآمد و ما برای مدتی از هر دری صحبت میکردیم.
زبانی را که تسوکیکو و من با هم حرف میزدیم، زبان ماهیهای شمع میخواندم برای اینکه وقتی حرف میزدیم نه نامهایی که در موقع تولد گرفته بودیم، نه ملیتمان، نه زبانی که با آن بزرگ شده بودیم اهمیت نداشت. ما به زبانی حرف می زدیم که فقط آدمهایی میفهمند که نامهایی که هنگام تولد گرفته اند، ملیتی که با آن به دنیا آمده اند و زبانی که با ان بزرگ شده اند، را از دست داده اند. ماهیشمع میتواند به هر ساحلی، به هر کشوری شنا کند.
ماهی شمع
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر