پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۱

چشمان بازِ باز - ششمین چشم


همه نشسته بودند دور میز، این همه البته کسی نبود جز چهار زن مرفه حدود های چهل ساله و یک جوان تقریبا لاابالی ۲۵ - ۳۰ ساله. می نوشیدند و می خندیدند و از همه چیز حرف می زدند که یکی از زن ها رو به جوانک گفت راستی چی شد که توی کافه اومدی سر میز ما. جوان هم در جوابش گفت خوب شما نشسته بودید اونجا همه تون سر میز و منتظر بودید که بزنید زیر گریه. توی چشم هاتون بود، همون طور نشسته بودید و کاری نمی کردید و هر لحظه امکان داشت اشکتون سرازیر بشه. بعد خوب من وقتی شما رو اون جوری دیدم و دیدم که انگار نمی تونید بیایید داخل جمع بشید به خودم گفتم که باید کمک تون کنم. می دونی مثل اون چیزی که مسیح گفته بود، به همسایه خود نیکی کنید، شایدم یکی دیگه گفته بود ولی خوب چه فرقی می کنه. (صورت ها ساخته جان کاساواتیس، ۱۹۶۷)


عکس ها، لین کارلین در صورت ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر