پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۱

تارکوفسکی به مثابه راه فرار - سومین نامه در پنجشنبه قبل از کریسمس


سولاریس را یادت هست.
ایوان را یادت می آید که رفته بود به ایستگاه فضایی تا ببیند که آنجا چه خبر است، بعد خودش هم درگیر آن اقیانوس و شد آخر در همانجا ماندگار شد. آن اقیانوسی که خودش یک جور فهوم زمان و مکان بود، یک جور زندگی بود. یک موقعی بود که در کنار همسرش بود در آن خلا نسبی که سفینه داشت و با همدیگر پرواز می کردند.انگار که مهم نیست پایت را کجا می ذاری وقتی که در بغل کسی هست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر