دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۰

مردی که آنجا نبود



اینگمار برگمان کارگردان بزرگی است، یا اگر بخواهم درست تر بگویم نام بزرگی است. از آن نام ها که به گوشه هر کاری که سنجاق شده باشد، برای هر کسی که آشنایی کمی هم با سینما داشته باشد جنبه تقدس پیدا می کند. چند باری شده که خواسته ام چیزی راجع به فیلم های مختلفش بنویسم ولی هر بار که  شروع به نوشتنم کرده ام، چیزی بزرگ مانع از این کار می شده، اینگمار برگمان واقعا کیست. می توان فیلم هایش را یک به یک نقد کرد. می شود مفهوم مرگ را در مهر هفتم، خشم را در چشمه باکرگی، امید را در نور زمستانی و یا رویا های از دست رفته را در توت فرنگی های وحشی دید. ولی اینکه خود برگمان چه جور آدمی است که توانسته این گونه برای ما این مفاهیم را به طور جاودانه به تصویر بکشد، برایم همیشه مسئله بوده. آدمی که بیش از شصت فیلم دارد و چیزی بیشتر از یک سوم آنها آثاری هستند که دیدن حداقل یک بارشان خالی از فایده نیست. چند وقتی است که با خودم فکر می کنم که شروع کنم به دیدن فیلم هایش تا بلکه بتوانم از پشت آنهمه تصویر بفهمم برگمان چگونه موجودی است. بیشترشان را در سال های دور و نزدیک، جسته و گریخته دیده ام. ولی تجربه ام نشان داده که بهتریم راه شناختن یک آدم دنبال کردن آثاراش است، پیوسته، از دور تا نزدیک. از دیروز شروع کردم به دیدن، فعلا از فیلم های بسیار اولیه شروع کرده ام از مخمصه ها و تشنگی از آنهایی که برگمانشان هنوزخیلی برگمان نیست. فکر کنم در مجموع چیزی حدودی بیست تا سی فیلم خواهم دید همه آنهایی که به راحتی  و با یک کیفیت قابل قبول در دسترسم قرار می گیرد. تا ببینم که چه چیزی از این نام بزرگ در ذهنم من تبدیل به یک آدم  می شود. شاید که چند نوشته ای هم نصیب اینجا شد


پ.ن.: عنوان فیلمی است از برادران کوئن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر