شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۱

بايد يك وقت هايی يك چيزهايى بنويسم از ماجراهاى بعضى سينما رفتن هایم. سينما هايى كه نه به اندازه خود فيلم ولى در نوبه خود تجربه دلپذيرى است كه لذت ديدن فيلم را چند برابر مى كند. مثلاً بايد از همين الان بنويسم. از همين نيمه شب تابستانى. از ديدن دوباره باشگاه مشت زنی بعد از ده سال. از لذت ديدن نسخه سى و پنج ميلى مترى روى پرده بزرگ. از این خیابان های نزدیک سحر كه باید باهاشان هم قدم شد. به قول اقای بوکوفسکی که، راه رفتن های طولانی در شب، چیز خوبی است برای روح

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر