دوستی نامه ای فرستاده بود از مرگی كه چند ماه پيش تجربه كرده بوده. از صورت عزیزی که روی خاک قرار گرفته بوده. از اميدی که از همان روز ديگر به زندگی ندارد. خواستم برايش بگويم كه زندگی را نگذار كه بگذرد، دريابش ولي با خودم فكر كردم كه الان گوشش از اين حرف ها پر است. كه تا حالا صد نفر پيش از من از اين حرف ها بهش زده اند. چيزی ديگری هم ندارم كه جوابش را بدهم ساكت ام، به سقف نگاه مي كنم و اين نوشته محبوب را در سرم می چرخانم. به مرگ فكر مي كنم و به آنهایی که راه شمشیر را انتخاب می کنند. "آنها که به راه شمشیر می روند نه در انتظار و رویاروی مرگ که به واقع مرده اند. آن کس که مرده است دیگر نمی میرد. در لحظه انتخاب قرار نمی گیرد چون که پیشاپیش انتخاب کرده است... مرده است"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر