چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۲

یک دانه بادام تلخ


۱. «دل‌ام يک دوستیِ ناخواسته می‌خواهد، که با هم راه برويم، که با هم سيگار بکشيم، که با هم حرف نزنيم ...» 
(+)

۲. من یادم هست که آخرِ فیلم را می خواستم طور دیگری بسازم. آخر وقتی زوج پیر فیلم اسباب‌کشی می‌کردند، باران شدیدی می‌آمد و پیرزن سرما می‌خورَد و می‌میرد. ولی آیدین آغداشلو حرف خوبی به من زد، گفت: وقتی زندگی به این تلخی است است که دیگر لزومی ندارد مرگ را در آن نشان بدهی، از مرگ هم بدتر است. (سهراب شهید ثالث درباره طبیعت بی‌جان)

۳. یادنامه سهراب شهید ثالث چند وقتی است که از کتاب های بالینی‌ام شده. کتاب پر است از  نوشته های درباره استعداد، نوآوری ها و توانایی‌های شهیدثالث ولی به غیر از این‌ها تصویر خود این آدم هم هست. آدمی خوش قلب و در عین حال خیلی زود رنج بوده، ولی مهمتر از همه رفیق بوده است با آدم ها. از میان حرف های مختلف، حرف های آیدین آغداشلو از آنهایی بود که بیشتر دوست داشتم. آغداشلو از تلفن های نیمه شب شهید می گفت که ساعت ها طول می کشید، از احوال همه می پرسیده، حتی از احوال آن پسرک یک اتفاق ساده و زوج پیر طبیعت بی جان، برای‌شان پول هم می‌فرستاده. گفت که این آدم فقط رفته بود از ایران و گرنه نبریده بود از اینجا و فکرش همیشه اینجا بود. شهید تلخ بود و بی اعتماد که برمی گشت به دوران کودکی‌اش ولی هر وقت که راجع به این چیزها حرف می زدیم مراقب بود که از این تلخی زیاد به گپ و گفت های‌مان نفوذ نکند که به دوستی‌مان صدمه ای نزند. آغداشلو می گفت نمی دانم از اینکه این چیزها را می نویسم خوشحال می شود یا که نه. اگر خوشش نیاید که به خوابم می آید و با اخم نگاهم می کند و من هم یک جوری از دلش در می آورم، اگر هم که دوست داشته باشد هم که می خندد  و من هم شاد می شوم که راضی شده است. یک مصراعی در ذهنم باقی مانده که نمی دانم از کجا، که می گوید«ریاضت‌کش به بادامی بسازد»  من هم به همان یک دانه بادام تلخ می ساختم اگر می ماند.


یادنامه شهید ثالث را از اینجا بگیرید. این نوشته قدیمی را هم راجع به شهید ثالث اگر خواستید بخوانید.

پ.ن.: عکس بخشی از اثر مرگ سهراب شهید ثالث - ۱۰ تیر ۱۳۷۷ – شیکاگو، از مجموعه "به روایت یک شاهد عینی" آزاده اخلاقی

۷ نظر: