شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸

پازل

سال های زیادی طول کشیده تا من تونسم این تکه های متلاشی شده پازلم رو جورهای مختلفی کنار هم بچینم تا در نهایت یک چیزی از توش در بیاد شبیه این. حالا به طور شدیدی احساس می کنم برای اینکه بخوام بر این جهالت خودم غلبه کنم باید یک جور درست و حسابی ترتیب این چیزی که ساختم رو بدم و دوباره متلاشی کنم اش.

۱ نظر:

  1. دل را ز خود برکنده​ام با چیز دیگر زنده​ام
    عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده​ام

    پاسخحذف