فضا شبیه به یک مهمانی کوچک خودمانی است، نور چلچراغی که با چند شمع روشن شده است به همراه چندین شمع دان در گوشه های اتاق فضا را روشن کرده است. پدر، مادر و دو پسرشان به همراه دوست خانوادگیشان فرانسیس و پدر لورنزو که در واقع مهمان مجلس است در اطراف میز نشسته اند. چندتایی پیشخدمت نیز در اطراف اتاق قرارگرفته اند. در ابتدا صحبت بر سر چیزهای معمول شام و نوشیدنی است ولی بعد از مدتی کشیش بحث را به دختر خانواده که در زندان کلیسا است می رساند و راجع به اتهامات او توضیحاتی می دهد.
پدر لورنزو: ولی دختر شما خودش به این موضوع اعتراف کرده
پدر: ولی این امکان نداره که او اصلاً یک همچین چیزی رو بدونه
برادر: می بخشید ولی شما می خواهید بگید که خواهر من رو بازجویی کردید
پدر لورنزو: بله.
مادر نیز با حالتی نگران ادامه می دهد: یعنی شما دختر من رو شکنجه کردید
پدر لورنزو دست هایش را با حالتی که می خواهد آرامش خود را نشان دهد تکان می دهد و می گوید: او مورد بازجویی قرار گرفته است
پدر با حالتی متعجب می گوید: ولی من فکر می کردم که این گونه رفتار مدت هاست که دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد
پدر لورنزو با همان حالت قبلی ادامه می دهد: بله اینها سال ها است که مورد استفاده قرار نمی گیرد. ولی در چنین شرایط خاصی استفاده از آنها گاهی لازم است.
تمام افراد در اطراف میز تقریباً شوکه هستند و بحثهایی مبنی بر اینکه چگونه امکان دارد که اعترافی که از شکنجه به دست آمده باشد مورد قبول مرجعی قرار بگیرد، در می گیرد. زیرا تمام آنها اعتقاد دارند که انسان در چنین شرایطی هر حرفی و یا هر اعتراف نادرستی را انجام خواهد داد.
در همین حال پدر لورنزو با قیافه ای کاملاً حق به جانب ادامه می دهد: نه اشتباه نکنید، اگر ایمان شما به اندازه کافی به خدا قوی باشد امکان ندارد به هیچ چیز خلافی اعتراف کنید. اگر شما واقعاً بی گناه باشید خدا به شما استقامت می دهد تا بتوانید در برابر تمام فشارها ایستادگی کنید.
پدر: آیا شما مطمئنید؟
پدر لورنزو: بله.
پدر: من از شما معذرت می خوام پدر لورنزو ولی آیا شما خودتون تا حالا شکنجه شدید؟ یا مورد بازپرسی قرار گرفتید؟
پدر لورنزو در حالیکه من من می کند می گوید: نه البته که نه.
پدر: به نظرتون اگر من بخوام که شما اعتراف کنید که شما در واقع یک شامپانزه هستید که به دروغ وارد کلیسا شدید تا ساحت مقدس اونجا رو تخریب کنید حاضرید این حقیقت رو بپذیرید؟
پدر لورنزو: نه
پدر: خوب اگه ما شما رو شکنجه کنیم چی؟ به نظرتون خدا به اندازه کافی به شما قدرت می ده تا بتونید در مورد این ادعای غلط ما مقاومت کنید یا شما ترجیح می دید که اعتراف کنید که یک میمون هستید؟
هنوز کلمه ای از زبان کشیش خارج نشده است که مستخدم ها کشیش را می گیرند و پسرها مشغول مهیا کردن شرایط برای شکنجه کشیش می شوند. چند دقیق ای از آویزان کردن کشیش از سقف نگذشته است که او شروع به نعره کشیدن می کند و بعد از مدت کوتاهی نیز در حالیکه تمام بدنش می لرزد دارد کاغذی را که در آن ادعا می کند فرزند نا مشروع یک شامپانزه و یک اورانگوتان است امضا می کند.
ارواح گویا
پدر لورنزو: ولی دختر شما خودش به این موضوع اعتراف کرده
پدر: ولی این امکان نداره که او اصلاً یک همچین چیزی رو بدونه
برادر: می بخشید ولی شما می خواهید بگید که خواهر من رو بازجویی کردید
پدر لورنزو: بله.
مادر نیز با حالتی نگران ادامه می دهد: یعنی شما دختر من رو شکنجه کردید
پدر لورنزو دست هایش را با حالتی که می خواهد آرامش خود را نشان دهد تکان می دهد و می گوید: او مورد بازجویی قرار گرفته است
پدر با حالتی متعجب می گوید: ولی من فکر می کردم که این گونه رفتار مدت هاست که دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد
پدر لورنزو با همان حالت قبلی ادامه می دهد: بله اینها سال ها است که مورد استفاده قرار نمی گیرد. ولی در چنین شرایط خاصی استفاده از آنها گاهی لازم است.
تمام افراد در اطراف میز تقریباً شوکه هستند و بحثهایی مبنی بر اینکه چگونه امکان دارد که اعترافی که از شکنجه به دست آمده باشد مورد قبول مرجعی قرار بگیرد، در می گیرد. زیرا تمام آنها اعتقاد دارند که انسان در چنین شرایطی هر حرفی و یا هر اعتراف نادرستی را انجام خواهد داد.
در همین حال پدر لورنزو با قیافه ای کاملاً حق به جانب ادامه می دهد: نه اشتباه نکنید، اگر ایمان شما به اندازه کافی به خدا قوی باشد امکان ندارد به هیچ چیز خلافی اعتراف کنید. اگر شما واقعاً بی گناه باشید خدا به شما استقامت می دهد تا بتوانید در برابر تمام فشارها ایستادگی کنید.
پدر: آیا شما مطمئنید؟
پدر لورنزو: بله.
پدر: من از شما معذرت می خوام پدر لورنزو ولی آیا شما خودتون تا حالا شکنجه شدید؟ یا مورد بازپرسی قرار گرفتید؟
پدر لورنزو در حالیکه من من می کند می گوید: نه البته که نه.
پدر: به نظرتون اگر من بخوام که شما اعتراف کنید که شما در واقع یک شامپانزه هستید که به دروغ وارد کلیسا شدید تا ساحت مقدس اونجا رو تخریب کنید حاضرید این حقیقت رو بپذیرید؟
پدر لورنزو: نه
پدر: خوب اگه ما شما رو شکنجه کنیم چی؟ به نظرتون خدا به اندازه کافی به شما قدرت می ده تا بتونید در مورد این ادعای غلط ما مقاومت کنید یا شما ترجیح می دید که اعتراف کنید که یک میمون هستید؟
هنوز کلمه ای از زبان کشیش خارج نشده است که مستخدم ها کشیش را می گیرند و پسرها مشغول مهیا کردن شرایط برای شکنجه کشیش می شوند. چند دقیق ای از آویزان کردن کشیش از سقف نگذشته است که او شروع به نعره کشیدن می کند و بعد از مدت کوتاهی نیز در حالیکه تمام بدنش می لرزد دارد کاغذی را که در آن ادعا می کند فرزند نا مشروع یک شامپانزه و یک اورانگوتان است امضا می کند.
ارواح گویا
كاملا منطقي به نظر ميرسه!
پاسخحذف