هرچی با خودم فکرمی کنم بیشتر مطمئن می شم که خدا یک جورایی این روزها با آلن رنه روی هم ریخته و خدا داده رنه این روزهای ما رو کارگردانی کنه. رنه هم که برای عموم دوستان علاقه مند به سینما چهره شناخته شده ای است ولی خوب جهت آشنایی بیشترباید بگم که این آقای رنه از این بچه سوسول هایی نیست که وقتی می خواد فیلم بسازه زمان رو در فیلم هاش جا به جا می کنه بلکه ایشون یک سبکی رو در اواخر دهه شصت و اوائل دهه هفتاد با دو فیلم معروف اش هیروشما عشق من و سال گذشته در مارین باد پایه گذاری کرد که در کل زمان رو در فیلم هایش مهندم و یا به قولی متلاشی کرد. حالا اگر دقت کنید می بینید که زندگی ما هم در این روزهای تاریک و روشن شده همین طور، از یک طرف روزها دارند مثل باد از جلوی رومون رد می شن از طرف دیگر وقتی به یاد یک گفتگو که دیروز با دوستی انجام دادم می افتم، احساس می کنم برگشتم به پنجاه یا صد سال پیش. در یک لحظه اینجا در عصر تکنولوژی نشستم و لحظه بعد با خوندن یک خبر می رم به صحرای کربلا و یا دادگاههای انگیزاسیون قرون وسطی. هر روز که می گذره و من صبح از خواب بیدار می شم احساس می کنم که بین این روزی که من الان توش هستم و روزی که توش خوابیدم سال ها وقفه بوده و من یک کارهایی در این بین می کردم که اصلاً یادم نمی یاد. این روزها دقیقاً من رو می بره به همون هتل توی مارین باد و تنها کافیه که زاویه دوربین توی زندگی من الان عوض بشه تا زمان هم که ما توشیم عوض بشه.
خلاصه که ما هم داریم با زمان متلاشی می شیم.
پ.ن.: مطب خوبی راجع به زمان در فیلم های آلن رنه را می شه اینجا دید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر