شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۸

حقیقیت

دو پلیس با حالتی تقریباً عصبی وارد اتاق شدند. دادستان به محض ورود آنها متوجه شد که اوضاع عادی نیست و خود را پشت میزش جابه جا کرد و سعی کرد با آرامش بگوید خوب آقایان برای چی اومدید اینجا. پلیس جوان تر گفت ما حکم قضایی برای تحت نظر گرفتن دادلی اسمیت می خوایم. دادستان پوزخندی زد و گفت حتماً شوخی می کنید دیگه و ادامه داد که اگر اجازه می دید من دیگه باید برم و از پشت میز کارش به سمت دستشویی رفت.

در دستشویی مشغول مرتب کردن صورتش بود که همکار پلیس جوان، دادستان رو با یک حرکت به آینه کوبید و بعد از اینکه چند بار او را به این طرف و اون طرف دستشویی زد، چنان به طرف پنجره هل داد که نرده لبه پنجره شکست و دادستان از پنجره به بیرون پرت شد و اگر پلیس قوزک یکی از پاهاش رو نگه نداشته بود مطمئناً تا حالا با کف خیابون برخورد کرده بود. بعد پلیس با خونسردی گفت حکم رو می دی و میگی که اینجا چه خبره یا می خوای به خاطر چند تا عکس که شلوارت توشون پایینه از این بالا پرت بشی پایین.

محرمانه لس آنجلس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر