شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۳

در جبهه جنوب خبری هست - خبر سوم


تابستان ١٩٥٥،
گروهى متشكل از ٩ دختر و پسر سياه پوست با پيش زمينه تحصيلى و اخلاقيات عالى انتخاب شدند تا قانون جديد را كه امر به اختلاط مدرسه هاى سياه و سفيد داشت، به آزمون بگذارند. وجود قانون دليلى بر اجراى آن نبود. براى همين اين ۹ نوجوان از طرف انجمن ملى بپیشرفت رنگین‌پوستان (NAACP) انتخاب شده بودند تا بر اجراى قانون در دبيرستان مركزى اركانزاس تاكيد كنند. دبيرستان بهترين دبيرستان ايالت بود ولى تمام دانش‌آموزان سفيدپوست بودند. روز اول دانش آموزان با والدين‌شان بر در دبيرستان ظاهر شدند ولى چندان اجازه اى براى ورود پيدا نكردند. در نهايت كار به جايى رسيد كه براى جلوگيرى از هرگونه درگيرى، فرماندار ایالات گارد ملى اركانزاس را مسئول برقراى امنيت و جلوگيرى از ورود سياهان به دبيرستان كرد. آيزنهاور كه رييس جمهور وقت بود اين كار را نمى پسنديد. دادگاه كشورى راى داده بود كه مدرسه‌ها بايد يكى شود و براى همين هيچ ايالتى حق نداشت تا از آن سرپيچى كند. مكالمات مختلف رييس جمهور با فرماندار هم به جايى نرسيد و در نهايت او براى اجراى قانون كشور گروهان هوانيروز ١٠١ را فرستاد. به هر كدام از بچه ها سربازى اختصاص داده شد تا او را در تا درگاه كلاس و در بيرون از مدرسه همراهى كند. ولى اين ها هيچ كدام كافى نبود. بچه ها بازهم در دستشويى يا در صف غذاخورى مورد اذيت قرار مى گرفتند. در نهايت يكى از بچه ها در صف غذا خورى طاقت‌اش طاق شد و جواب دانش آموزان سفيد را داد و در عوض بلافاصله اخراج شد. موقع خروجش فريادها به آسمان بود كه يك سياه رفت، هشت تا ديگه مونده. ملبا بيل كه آن موقع فقط ١٥ سال داشت در دفتر خاطراتش به عنوان كارهايى كه بايد در سال نو انجام مى داد، در كنار احترام به پدر و مادر و مادربزرگ نوشته بود كه بايد تلاشش را بكند تا ماه مى سال بعد زنده بماند. در نهايت از آن جمع ٨ نفر باقى مانده يكى فارغ التحصيل شد. نام پسرك را خشك و خالى بدون هيچ تعريف يا ويژگى خاصى صدا زدند تا روى صحنه برود و ديپلمش را بگيرد. سال تحصيلى به پايان رسيد و تمام ٨ نفر فارغ التحصيل شدند ولى آن سال اخرين سال فعاليت دبيرستان مركزى اركانزاس بود. سال بعد براى جلو گیری از ورود هر سياهى به مدرسه، مدرسه را تعطيل كردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر