در ايالت مى سى سى پى، اميت تيل جوانى شبى از خانه عمويش ربوده شد و هيچ وقت ديگر به خانه بازنگشت. جوانك كه آن وقت فقط ١٤ سال داشت براى ديدن فاميلهايش از شيكاگو به جنوب آمده بود، آن هم نه هر جنوبى. میسیسیپی جايى بود كه ديگر شبيه تصوير مصطلح آمريكا نبود. در شمال سالها بود كه ميان سياه و سفيد اختلاف خاصى نبود، حداقل كسى براى صحبت كردن با سفيدپوستى هيچ سياهى را آزار نمى داد. اما اميت جوان كه اين را نمى دانست، آنقدرها با آداب جنوب آشنا نبود. براى همين در سوپرماركتى با زن سفيدى حرف زد، چيز خاصى نگفت شايد فقط در حد يك شوخى. شب كه شد، دو مرد سفيد جلوى خانه عمويش بودند. يكى شان در زد و در حاليكه تفنگى داشت از عموی اميت سراغ او را گرفت و بعد پسرك را با خود برد. آن چيزى كه بعد از جوانك پيدا شد از شدت خشونت با انسان فاصله زيادى داشت. مادرش ترتيبى داد كه مراسم خاكسپارى با تابوت باز انجام شود تا همه ببينند بر سر پسرش چه آمده. دادگاه در مىسىسىپى تشكيل شد و شوهر و برادر زن متهم رديف اول شناخته شدند. مهمترين شاهد هم كسى نبود جز عموى اميت بىنوا كه آن شب آن ها را ديده بود. مرد را تحت مراقبت كامل پليس فدرال تا روز دادگاه حفظ كردند. در زمان دادگاه او شجاعانهترين كارى را كه تا بهحال سياهى در جنوب انجام داده بود كرد. در دادگاهى رسمى دستش را دراز كرد و متهمين را در يك فضاى همگانی شناسايى كرد و روى حرفش ايستاد. طبعا بعد از آن جاى زندگى در مىسىسىپى نداشت و از آنجا رفت. جلسه هيات منصفه كمتر از ٥٠ دقيقه طول كشيد. يكى از اعضا بعدتر گفت كه اگر نوشابهها را زودتر مىآوردند اين قدر هم طول نمى كشيد. هر دو متهم از جرمشان تبرئه شدند. اگرچه چند ماه بعد به بهاى ٤٠٠٠ دلار داستانشان را به روزنامه نگارى فروختند و تقريبا شرح دادند كه چطور آن بلا را سر جوانك بینوا آوردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر