عکاسی دیگر به یکی از وسایل بنیادی برای درک هر چیز و همین طور برای ایجاد نماد مشارکت تبدیل شده است. در یک عکس تبلیغاتی تمام صفحه ، گروه زیادی از آدم ها تصویر شده بودند که همه به همدیگر اینقدر فشرده شده بودند که انگار نزدیک بود از عکس بیرون ریخته شوند و همه بجز یک نفر خیره، هیجان زده و ناراحت بودند. آن یک نفری که با دیگران فرق داشت دوربین روی چشمش بود و به نظر می رسید که کاملا بر خودش مسلط است و لبخندی به لب دارد. در حالیکه مابقی آدم ها کاملا منفعل بودند، وجود دوربین آن یک آدم را بطور کامل تبدیل به یک موجود فعال، ناظری که کاملا بر موقعیت مسلط است تبدیل کرده بود. اینکه آدم ها چه چیزی را نگاه می کردند نه معلوم بود و نه اصلا اهمیتی داشت. هر چه بود ارزش تماشا کردن و در نتیجه ارزش عکس برداری را داشت. شش کلمه در پایین عکس چاپ شده بود، "... پراگ ... ووداستاک ... ویتنام ... ساپورو ... دِری ..... لیکا." امیدهای برباد رفته، شورجوانی، جنگ و یا المپیک زمستانی، در پیش چشم دوربین همه مثل هم هستند. عکاسی یک جور نگاهِ پنهانی دائمی به جهان ایجاد کرده است که معنی تمام وقایع را یکسان کرده است.
درباره عکاسی نوشته سوزان سونتاگ، انتشارات پیکادر، صفحه ۱۰-۱۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر