سه‌شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۹۲

آنها به اسب‌ها شلیک نمی‌کنند، می‌کنند؟


** این نوشته پیش‌تر در شماره ۷۳ هفته‌نامه آسمان چاپ شده است. 

آدم‌ها اتوپيا يا همان مدينه فاضله را مى سازند. آدم‌ها خانواده تشكيل مى‌دهند و اين خانواده‌ها می‌شوند بلوك‌های سازنده مدينه فاضله. خانواده اين احساس اوليه و بنيادى همه چيز است، حس پدر بودن، مادر بودن، حس پدر داشتن، مادر داشتن، خواهر و برادر داشتن، احساساتی که پیش از هر چیز از بدو تولد با آدم زاده می‌شوند.در اتوپیا خانواده ها هر كدام تك به تك و در كنار هم زندگى مى كنند و براى پيشرفت آرمان شهرشان تلاش مى‌كنند. اما در سريال اتوپيا فضا به گونه ديگرى است، هر كس در پى نجات خانواده خويش است. هر كس در پى يافتن اندك امیدی در خانواده اش است بدون آنكه به اين توجه كند كه چه بر سر خانواده ديگرى مى آيد، حتى اگر آن ديگرى رفيقى باشد كه با هم بر سر يك هدف واحد تلاش مى كنند.
همه چیز از يك مغازه فروش كميك آغاز مى شود. دو نفر وارد مغازه مى شوند، كركره‌هاى مغازه را پايين می‌كشند و سراغ جلد دوم كميك اتوپيا را مى گيرند. يكى از آن دو نفر آربى يا پيترو است كه به نظر تعادل روانى درستى ندارد ولى با اين حال رييس ديگرى است. ديگرى آدم بی‌نام و نشانى است كه شباهت بسيار زيادى به آنتون آدم كش بی‌حرف جايى براى پيرمردها نيست دارد. آرام است و ساكت و با كپسول گاز يا لوله فلزى به راحتى آدم مى كشد. پيترو و همراهش کارشان را انجام می دهند، همه آدم هاى كميك فروشى را مى كشند و در آخرين لحظه در هنگام خروج كودكى را مى بينند كه از ترس زير ميزى پنهان شده است. پيترو بسته شکلاتی را به او تعارف مى كند و تصوير قطع مى شود به نماهاى بعدى. تنها بعدترهاست كه مى فهميم همه چهار نفر داخل مغازه، حتى آن كودك در اثر آتش سوزى جان باخته اند.
اين افتتاحيه‌ای است كه نويد اين را مى دهد كه با مجموعه ای افسار گسيخته روبرو هستيم که قرار است بیننده‌اش را آخر سر به اتویپا برساند ولی اینکه این اتوپیا چیست و چه معنایی دارد است که اهمیت دارد. تعارف شكلات پيترو به بچه يادآور افتتاحيه تاريخچه خشونت است، انگار كه اتوپيا هم تاريخچه ديگرى بر خشونت باشد. خشونتى كه هنوز معلوم نيست هدفش چيست و براى چيست. تنها چیزی که معلوم است هم جستجو برای یافتن کمیک اتوپیاست، کمیکی که همچون زنجیر همه را به هم وصل می‌کند. كم‌كم آدم هاى ديگر هم وارد مى شوند، گروهى هستند كه از طريق يك تالار گفتگوى مجازى با هم در ارتباط هستند و تنها موضوع صحبت‌شان همین كميك اتوپياست. ويلسون ويلسون كه تمام زندگى اش را وقف پاك كردن هويتش از تمام سازمان ها و نهادهاى حقيقى و يا مجازى در دنيا كرده آینده‌ای ندارد و چیزی قرار نیست از اون به یادگار بماند ولی پدری دارد که تنها چیزی است که در دنیا دارد و برایش ار همه چیز مهم‌تر است، بكى كه هيچ چيز ندارد بجز غم از دست دادن پدرش، ايان كه كارمند ساده كامپيوتر است با مادرش زندگى مى كند و همه چشم اميدش به برادرش است، گرنت كه نوجوان ده يازده ساله‌يست كه تنها چيز عزيزى كه در اين دنيا دارد مادرش است و در نهايت بيژن كه هيچ كس را ندارد و پيش از آنكه چيزى بيشتر از او معلوم شود کشته می‌شود. در كنار اينها جسيكا هايد هم هست، دختری که سال‌ها به صورت مخفی و از دور از هرچیز شبیه خانواده زندگی کرده و بيشتر از همه به دنبال اتوپياست، چون كميك را پدرش نوشته و به نظرش اين تنها راهى است كه مى تواند از پدرى كه سال ها پيش از هم جدا شده‌اند چيزى پيدا كند، ذره ای طعم آشنايی با پدرش، ذره‌ای از طعم خانواده. در كنار آنها مجموعه‌اى به نام شبكه هم هست كه در پی كميك است. مجموعه ای كه پيترو و همكارش عضوى از آن هستند و به گفته جسيكا آنچنان بی‌رحم هستند كه توانايی انجام هر كارى را دارند. شبكه را پدر جسيكا كه دانشمندى نابغه بوده به همراه يك مامور امنيتى به نام آقاى خرگوش پايه گذارى كرده و در تمام چندين سال پس از مرگ پدر جسیکا، آقاى خرگوش مسئوليت تمام و كمال شبكه را در اختيار داشته و هر چه كه خواسته انجام داده. آقاى خرگوش آدمى است شبيه كايزر شوزه در مظنونين هميشگى، هيچكس نمى داند كيست و داستانى در پس پيدايشش هست كه بسيار ترسناك است. 
همه اين آدم ها با هم يك نقطه مشترك دارند و آن هم اتوپياست، كميكى که از ابتدا تا به انتها شبيه يك خواب است، البته بيشتر شبيه يك كابوس، شبيه كابوس هاى ديويد لينچ. خوابى كه هر كس كه به آن نگاه مى كند چيزى از خود را در آن مى بيند و اگر كه اينقدر توانايى داشته باشد كه همه خواب را در يك جا ببيند همه چيز همچون دانه هاي تسبيح به همديگر مرتبط می‌کند، تسبيحی كه در واقع چيزى شبيه به ساختار يك مولكول است. مولكولى كه در واقع نه منشا حيات بلكه همچون دنيای ضد اتوپيايى سريال اتوپيا، منشا عدم حيات است. منشا پایان دادن به يكی از بنيادى ترين اجزای زندگى انسان یعنی توليد مثل و در نهايت عدم امكان ايجاد خانواده. اتوپيايی بدون انسان، بدون خانواده. ولى مسئله به اين سادگى ها هم نيست، حتى آدم هاى شبكه هم در پى خانواده‌اند. آنها فقط بر اين باورند كه آنها راهى پيدا كرده اند كه ٩٥ درصد آدم هاى روى كره زمين را عقيم كنند و در نهايت همه چیز برای۵ درصد باقی‌مانده مهیا می‌شود. فضا و امكانات براى آن ٥ درصد آينده به اندازه كافى خواهد بود كه آنها بتوانند بدون دردسر زندگى كنند. اتوپيا خود به خود به‌وجود نمى آيد، براى رسيدن به بهشت بايد از برزخ گذشت، براى نجات یک خانواده بايد خانواده‌هاى ديگران را نابود كرد و در نهايت اتوپيايى بر روى غم و اندوه انبوهی از فرزندان آدم كه ديگر توانايى فرزند داشتن را ندارند ساخت. ولی آخر سر این آرمان شهری که اتوپیا نویدش را می‌دهد بیشتر  یادآور فرزندان آدمِ آلفونسو کوران و آن آیه انجیل است که نام فیلم از همان برداشت شده است که تو آدمیان را به خاک برمی‌گردانی ومی‌گویی «ای فرزندان آدم به خاک بازگردید».[مزامیر ۹۰:۳ ترجمه انجیل شریف].  دنیایی که در انتظار اتوپیا هم هست چیزی بسیار دورتر از اتوپیا، شبیه دنیای فرزندان آدم است که قدرت تنها در دست عده معدودی است و امید چیز بسیار کمیابی است. آینده‌ایی شبیه هر چیز به‌جز آرمان شهر. آینده‌ایی که شاید خیلی هم غیر محتمل نباشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر