دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۹۲

سیاه همچون اعماق آفریقای خودم - بخش اول: خاطرات یک پیشخدمت


سال گذشته در سینمای آمریکا سه فیلم نمایش داده شد که هر کدام به نوعی به زندگی سیاه‌پوستان در دوره‌های زمانی مختلف نگاهی داشت: ۱۲ سال بردگی (زمان پیش از لغو برده‌داری)، پیشخدمت (دوره جنبش حقوق مدنی) و ایستگاه فروت‌ویل (زمان حال). هیچ کدام از این سه فیلم ارزش‌های هنری مشابهی نداشتند و از آن طریق نمی‌توانند در کنار هم قرار بگیرند ولی هدف از این مجموعه نوشته‌ها بررسی ابعاد تاریخی و اجتماعی ماجرا و انعکاس آنها در این فیلم‌هاست. شاید بهتر باشد که بگویم به دلایل فنی این مجموعه با نوشته‌ای درباره پیشخدمت آغاز می‌شود و با ۱۲ سال بردگی تمام می‌شود، برای همین ترتیب تاریخی آنچنانی ندارد ولی از طرف دیگر همچون گردونه‌ایی که از زمان حال به گذشته بازمی‌گردد این گونه آرایش جنبه چندان بی‌ربطی هم پیدا نکرده.
این نوشته پیش‌تر در شماره ۷۲ هفته‌نامه آسمان چاپ شده است. 


«ما که نمی‌توانیم این آدم‌ها را عوض کنیم ولی می‌توانیم جنگ را آنقدر وحشتناک بکنیم که كارى كنيم كه آنها حالشان از جنگ به هم بخورد و نسل‌ها بگذرد و آنها به فکر جنگ دوباره نیافتند» اين پيشنهاد ژنرال شرمن از افسران ارشد ارتش شمال براى پايان جنگ داخلى آمريكا بود. وقتی در نيمه پايانى جنگ داخلى ژنرال گرانت مسئوليت ارتش شمال را به عهده كرد، تنها روشى كه براى شكست جنوب و پايان برده دارى وجود داشت بردن جنگ به خانه ها بود. براى همين وقتى بعد از چهار سال، جنگى كه قرار بود سريع و بدون هزينه خاصى پايان پذيرد با نابودى تقريبا کامل جنوب تمام شد. تا آنجا كه در دوران ١٢ ساله پس از جنگ كه به دوران بازسازى مرسوم است حتى صندلى‌هاى ايالت هاى جنوبى در مجلس با نمايندگانى كه از شمال به جنوب رفته بودند پر شد و جنوب تقريبا تمام قدرت سياسى و اقتصادی‌اش را از دست داد. متمم هاى ١٣، ١٤ و ١٥ قانون اساسى آمريكا كه در همين بازه دوازده ساله تصويب شد برده‌دارى را ريشه كن و حق راى را براى رنگين پوستان برآورده مى كرد. فقط مسئله اين بود كه از سال ١٨٧٧ كه دروان بازسازى تمام شد و جنوبى‌هایی که سال‌ها تحت فشار بودند دوباره دستی در قدرت پیدا کردند دوباره شروع به يكه تازى كردند. تمام خشم و عصبانیتی که در طول سال‌های جنگ و پس از آن به‌وجود آمده‌بود منجر به ایجاد فرايندهاى سيستماتيكى براى تبعيض و ضايع كردن هرگونه حق رنگين‌پوستان شد. در واقع برده‌دارى فقط به صورت اسمى از ميان رفته بود و در عمل برخورد با سياهان تغيير بهترى نكرده بود. از ورودى‌ها و مكان‌هاى تعبیه شده خاص برای رنگين‌پوستان در رستوران‌ها و مراكز تفريحى گرفته تا جلوگيرى از ورود آنها به دانشگاه‌ها و شغل هاى بالارتبه، سوزاندن مدرسه‌ها و ضایع کردن صندوق‌های رای سیاهان، تقریبا هر گونه فعالیتی برای ضایع کردن حقوق آنها انجام می‌شد. اين روند تا حدود ٨٠ سال بعد كه جنبش حقوق مدنى با حركت هايی مثل سواران آزادی به راه افتاد همچنان ادامه داشت. جنبش حقوق مدنى شايد براى اولين بار بعد از مدت‌ها به طور گسترده عموم ملت آمريكا را متوجه کرد که چه تبعيضى كه نثار سياه‌پوستان در جنوب مى شود. حركت هايى مثل راهپيمايی بزرگ سياه پوستان در اوت ١٩٦٣ در واشنگتن كه منجر به حضور بيش از ٢٥٠٠٠٠ نفر در اعتراض به تبعیض نسبت به رنگین‌پوستان در آمريكا بود به همراه ترور رييس جمهور كندی در نوامبر همان سال و تعدادى ديگر از رويدادهاى همزمان موجب شد كه در ژوئيه ١٩۶٤ متمم دیگری به حقوق اساسى اضافه شود که هرگونه تبعيض نژادى، مذهبی و جنسيتى را در تمام مكان هاى عمومى لغو می‌کرد. قانون حقوق مدنى۱۹۶۴ شروعى دوباره بود بر جريان هاى ضد تبعيد نژادى و جنسيتى كه تا همين امروز هم ادامه دارد. 
پيشخدمت آخرين ساخته لى دنيلز روايت زندگى سيسيل گينز در طول مجموعه اى از این جريان هاى حقوق مدنى قرن بيستم است. پیشخدمت اقتباسی است از داستان زندگی يوجين آلن که بيش از ۳٠ سال پيشخدمت كاخ سفيد بود . دوران كودكى سيسيل در اوایل قرن بیستم در مزرعه ی پنبه‌ای گذشته بود كه اگرچه در آن برده‌داری ریشه‌کن شده بود ولى سیاهان حقوقى بسيار بيشتر از آن هم نداشتند. صاحب جوان خانه مادربزرگی داشت که براى حمايت از جان سيسيل از دست نوه اش او را پيشكار مخصوص خودش كرده بود و و در نهایت وقتى كه ديگر چيزى از عمرش باقی نمانده بود، سيسيل را از ترس جانش از مزرعه فراری داد. سیسل نوجوان بعد از مدتى آوارگى پيشخدمت هتل شد. ذره ذره در كارش پيشرفت كرد تا اينكه روزى توجه مامور كاردارى كاخ سفيد را به خودش جلب كرد و به عنوان پيشخدمت كاخ سفيد شروع به كار كرد و تا زمانى كه خودش را بازنشسته كرد به همين كار ادامه داد. همه چيز در زندگى سيسيل و خانواده اش طبيعى بود تا اينكه پسر بزرگش، لوییس براى تحصيل به يكى از دانشگاه هاى ايالات جنوبى رفت و در آنجا به يكى از جنبش‌های فعال سياسى براى برابرى حقوق سياهان پيوست. گروهى كه هدف اصلی‌اش يادآورى حق پایمال شده سياهان به عموم جامعه بود. کارهایی انجام می‌دادند که حق هر انسان آزادی است، نشستن در كافه‌ها در مكان‌هايى كه مختص سفيدپوستان بود، تظاهرات و جنبش‌هاى دانشجويى و سوار شدن به اتوبوس‌های عمومی، كه در نهایت منجر به دستگيرى همه شان و سراسرى شدن خبر شد. سيسيل از اين فعاليت هاى پسرش لوييس رضايتى نداشت و از او توقع داشت كه مثل يك آدم معمولى درس بخواند، كار پيدا كند و زندگى اش را شروع كند. برای همین است که رابطه میان پدر و پسر می‌شکند و انگار دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند این دو را به هم نزدیک کند. 
يوجين آلن در زندگى واقعى پسرى مثل لوييس ندارد، و حضور شخصيتی مثل لوييس در واقع تمهيدى است براى نشان دادن دو قطب مخالف شيوه برخورد رنگين پوستان با مسئله تبعيض نژادى. از يك طرف سيسيل هست، با شيوه آرام و محافظه كارانه اش، انجام کار به بهترین وجه ممکن ودر نهایت انتظار پاداش مناسب. عقيده دارد اگر كه او كارش را خوب انجام دهد نماينده‌ایست برای همه رنگين پوستان كه سبب مى شود سفيدها به آنها به چشم ديگرى نگاه كنند. از طرف ديگر لوييس است با شيوه اعتراض آميزش كه عقيده دارد هر چقدر هم كه پدرش در كاخ سفيد خوب فعاليت كند در نهايت چيزى بيشتر از يك پيشخدمت نيست. این نظری است که خود لى دنيلز هم بیشتر به آن تمایل دارد و برای همین در اثبات آن كوتاهى نمى كند، از اينكه لوييس سی سال مداوم از نابرابرى حقوق خدمه سياه و سفيد كاخ سفيد پيش رييس كاردانى شكايت مى كند و هر بار با اين پاسخ روبرو مى شود كه اگر موقعيت كارى اش را دوست ندارد مى تواند آن را ترك كند، كنايه ايست به اينكه هر چقدر هم كه سيسيل در كارش خوب باشد بازهم رنگين پوستى است كه حق برابرى ندارد. يا اينكه كندى به سیسیل مى گويد كه به خاطر فعاليت هاى پسر اوست كه حالا او و برادرش به اهميت جنبش حقوق مدنى و مشكلات تبعيض نژادى پى برده‌اند. چيزى كه خود سیسيل حدود بيست سال بعد درزمان رييس جمهورى كس ديگرى ديرتر از همه متوجه مى شود، وقتى كه مى بيند اگرچه با كمك رييس جمهور توانسته تبعيض نژادى را در كاخ سفيد ريشه كن كند و خودش در کاخ سفید به يك قهرمان تبديل شود ولى آن بيرون در دنياى واقعى اوضاع هنوز به همان روال سابق است. همان رييس جمهورى كه به درخواست سيسیل تبعيض را در كاخ‌سفيد ريشه كن كرده بود به دليل مسائل سياسى آپارتايد را در آفريقاى جنوبى تاييد می‌كند. اينجاست كه براى اولين بار بعد از اين همه سال سيسیل فكر مى كند كه شايد راه حل درست بيرون از كاخ سفيد، در خيابان در كنار لوييس است . برای همين هم بالاخره جدايى و قهر چندساله اش با لوييس را پايان مى دهد تا پيش او در خيابان براى احقاق حقشان فعاليت كند.


پ.ن.: عنوان اصلی مجموعه شعری است از لنگستون هیوز به ترجمه احمد شاملو. عنوان فرعی فیلمی است از لوییس بونوئل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر