انتقام كه فقط در انجام عمل انتقام و يا در نهايت ;کشتن خلاصه نمى شود. آنگونه نه افتخارى دارد، نه شكوهى و نه حتى لذتى. انتقام به نقشه نياز دارد، به برنامه ريزى، به صبر، به يك دنيا خون دل خوردن. انتقام كارى است خلاف اصول بوشيدو، راه و روش سامورايى. ولى٤٧ رونين باقيمانده از طايفه آسانو چاره اي جز انتقام نداشتند. داستان انتقام ۴۷ رونین خانواده آسانو روایتهای تاریخی مختلفی دارد ولی بیشک برداشت سینمایی کنجی میزوگوچی از آن یکی از زیباترین و به یاد ماندنیترین نمونههای آن است. ماجرا از اين قرار بود كه آسانو ناگانوری، ارباب خانه در يك مهمانی رسمى مورد استهزا قرار گرفته بود، عنان اختيار از كف داده بود و به قصد جان مسخره کنندهاش، لرد کیرا، از بزرگان دستگاه شوگان رفته بود. اما در نهايت عملش بى نتيجه مانده و مورد شماتت همه واقعه شده بود. مشكل بزرگ آنجا بود كه با این کارش مهمانى رسمى شوگان را برهم زده بود و كارش جاى بخشش نداشت.. آدم هاى زيادى بودند كه حكمى را كه براى آسانو در نظرگرفته شده بود را ناعادلانه مى دانستند و مرگ را حق طرف ديگر تلقى مى كردند ولى به دليل مناسبات روزگار كسى صداى اين را نداشت كه از اين بیعدالتى شكايت كند. آسانو در نهایت با همراهی دوربین ميزوگوچى به مکان هاراکیری راهی شد. دوربین آسانو را تا دم در همراهی کرد، فضاسازی و میزانسن میزوگوچی با چنان شکوهی تنهایی آسانو را تصویر کرد. دوربينى كه نمى توانست از درگاه ورودى به سالن مراسم عبور كند اوج گرفت و تصویر آسانوى اماده به مرگ را از آنجا تصوير كرد.
مشكل دیگر ماجرا این بود که مرگ آسانو پایان کار نبود، بعد از خودش اين سامورايى هاى زير دستش بودند كه مورد عذاب واقع مى شدند. شوگان براى تمام املاك و دارايى هايش دندان تيز كرده بود. براى سامورايىها آنچنان راهى نمانده بود. مرگ اربابشان يك سرنوشت را براى آنها حتمى كرده بود و آن هم مرگ زود رس بود. يا بايد به سبك مرسوم سامورايىها بعد از اربابشان دست به خودكشى مىزدند، يا با سربازان شوگان كه آمده بودند دارايى شان را غصب كنند تا آخرين قطره خون در راه دفاع از شرف و داراییهایشان میجنگيدند. در اين ميان تنها مشاور اعظمِ آسانو، اویشی کورونوسکه بود كه خيال ديگرى در سر داشت. مرگ براى اویشی ديگر اهميتى نداشت. سرنوشتى بود كه دير يا زود به سراغش مى آمد. ولى حالا كه دست روزگار او را به اجبار به سامورايى بیارباب، به يك رونين تبديل كرده بود تا انتقام نمى گرفت دلش آرام نمى شد و نمى توانست سرش را پيش ارباب مرحوماش بالا بیاورد. برای همین حدود پنجاه نفر از سامورایی های باقیمانده را راضی کرد تا همراهیاش کنند. انتقام کار آسانی نیود، خانه لرد کیرا از ترس انتقام رونین ها به سختی محافظت می شد. برای انتقام صبر زیادی لازم بود. اویشی برای بیشتر از یک سال روزگازش را در میخانه ها گذراند. چند نفری از همپیمانهایش که دیگر طاقت صبر نداشتند او را متهم به تنپروری کردند. گفتند که او دیگر در پی انتقام نیست. ولی یاران دیریناش و ساموراییهای قدیمی میدانستند که اویشی برای خوشی میگساری نمیکند، خون دلمیخورد و صبر میکند تا زمان مناسب فرا برسد. این قدر صبر کرد که دیگر گیاهی بر در خانهاش نمانده بود، همه چیز دیگر از دست رفته و بی جان شده بود. در نهایت زنش هم به درخواست پدرش طلاق گرفت و اویشی را تنها گذاشت. تصویرش همینطور بر صحنه ماند، خانه خالی اویشی که درشکهای زن و بچههایش را از راه کنار خانه به سرزمین دیگری می برد. ولی اویشی ناامید نشد صبر کرد تا زمان مناسب فرا برسد. از ترس اینکه شوگان بعد از انتقام، اتهام تبانی در عمل انتقام را نثار آدمهای دیگر بکند از نقشه اش با هیچکس بجز همراهان قسم خوردهاش حرف نزد. حتی در شب آخر که به ملاقات بیوه آسانو رفت تنها از او عذرخواهی کرد، ولی بیوه آسانو قبول نکرد، اویشی را بیمسئولیت خواند و از اینکه کیرا هنوز زنده است شکایت کرد. آویشی بازهم چیزی نگفت، تعظیم کرد و در نهایت شرمندگی آنجا را ترک کرد. چه داشت که آخر برایشان بگوید. اگر حرفی میزد در نهایت به ضرر خاندان آسانو تمام میشد. آخر سر آن چند حرف را هم در ساعتهای باقیمانده پیش از انتقام به جان خرید.
در نهایت هنر میزوگوچی در تصویربرداری ها و صحنه آرایی های فوقالعاده در لحظه انتقام به اوج خود میرسد. لحظهای که در تمام مدت داستان بیننده اش را منتظر گذاشته و از نظر روحی و روانی آمادهاش کرده، حالا باید که به نتیجه برسد. انتقام پایان داستان نیست ولی جزو مهمی از ماجراست. بیوه آسانو آن شبی که اویشی رفت خواب درست به چشمانش نیامد. چیز غریبی در رفتار مشاور اعظم بود که نمیشد درکش کرد، تا اینکه در نیمه های شب پیکی با نامهای محرمانه از راه رسید. تمام آن چیزی که از انتقام نشان داده شد همان نامه بود. نامهای که شرح حمله ۴۷ رونین به خانه کیرا بود. نامهای سراسر تعلیق که بیشتر از هر تصویری خواننده و بیننده اش را به دلهره می انداخت. سامورایی ها بالاخره بعد از گشتن چند باره خانه کیرا، او را در دخمهای پیدا کرده بودند و سرش را بریده بودند. سر بریده کیرا را به بنای یاد بود آسانو تقدیم کردند و دیگر آماده مرگ شدند. مرگی که بیشتر از یک سال منتظرش بودند. بیشترشان مواقق این بودند که باید همانجا کنار بنای یادبود اربابشان هاراکیری کنند ولی اویشی برایشان گفت که نباید نظم جامعه را در هم شکنند. هرچقدر هم که نظام شوگان ناعادلانه باشد، باید که برای حفظ حیات جامعه به آن پایبند باشند و به دلیل قتل کیرا مجازات شوند. ۴۷ رونین خود را تسلیم کردند و در نهایت یک به یک در مراسمی رسمی دست به خودکشی زدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر