نشسته بودند در یک اتاق. حدود ۵۰ سامورایی. سامورایی هایی که اربابشان مجبور به هاراکیری شده بود و حالا دیگر آنها رونینهایی بیش نبوده اند. در بدترین حالت آنها هم مجبور به هاراکیری میشدند ولی هنوز دستوری بر این کار نرسیده بود. شوگان فقط اکنون میخواست تا قصر و تمام داراییشان را تصاحب کند، کاری به جانشان نداشت. عدهایی در این میان بودند که میگفتند باید بجنگیم و نگذاریم تا نام ما و اربابمان به این راحتی ها لکه دار شود همه چیزمان در چشم برهم زدنی از ما بگیرند. نظر مشاور اعظم در این میان چیز دیگری بود، او تنها به انتقام فکر میکرد. انتقام از کسی که سبب مرگ ارباب شده بود و این کار را مهمترین کار برای آرامش اربابش میدانست. این کار نیازمند تسلیم همه جانبه و تحویل قصر به شوگان و آوارگی طولانی مدت بود تا آبها از اسیاب بیافتد و بتوانند به راحتی به اقامتگاه دشمنشان حمله کنند و کار را یکسره کنند. برای همین در آن جلسه نهایی برای همه آن ۵۰سامورایی گفت که در هر حال راه ما به سمت مرگ است، میتوانیم همین الان کار دلیرانه را انجام دهیم و در راه پاسداری از این قصر تا آخرین قطره بجنگیم و یا اینکه راه به نظر آسان تر را برگزینیم، عقب نشینی کنیم، خانه نشینی کنیم و در نهایت انتقام بگیریم. ولی یادتان نرود که این راه به نظر آسانتر بسیار سخت تر است، صبر و تحمل بسیار میخواهد. حالا اگر که با من موافقید آهسته آهسته و نفر به نفر با خون خود پیمان ببندید و این قصر را ترک کنید.
۴۷ رونین ساخته کنجی میزوگوچی - ۱۹۴۱
پ.ن.: عنوان از اینجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر