این طور می شود فکر کرد که در آلپ، یورگوس لانتیموس خانواده پنج نفره ای را که در دندانِ سگ داشته است را از هم پاشانده است، روابط فامیلی شان را بریده، شخصیت مادر و برادر را حذف کرده و از ترکیب شان یک شخصیت جدید ساخته. چهار نفر داستان را در خانواده های جدا قرار داده و بعد همه شان را در یک گروهی به اسم آلپ دوباره دور هم جمع کرده است. این کار را هم با یک ظرافت و زیبایی خوبی انجام داده است. رابطه های آدم ها هنوز همان طور است. خشونت های پنهان و آشکار را می شود دید در روابط شان، حس برتری طلبى هم هست. با این حال آلپ نسبت به دندانِ سگ بسیار پیراسته تر و آرایش یافته تر است و يک سرى ريزه كارى هايى دارد كه آدم را به شوق مى آورد.آلپ روايت گروهى از افراد است كه كارشان اين است كه خانواده هايی را كه تازه كسى را از دست داده اند پيدا كنند و برای مدتى نقش عزيز از دست رفته شان را برای شان بازی كنند تا عادت كنند. اسم خودشان را آلپ گذاشته اند برای اينكه فكر می كنند بی نظيرند و هيچ رقيبی ندارند كه به بلندای آنان برسد. مسئول گروه خودش را مونت بلان بلند ترين كوه رشته كوه آلپ مي خواند، بقيه هم هر كدام نام يك کوهی دارند.
اگر دندان سگ روایت زندگی بسیار ویژه یک خانواده بود و ماجرای تلاش دختر بزرگ خانواده برای فرار از زندانی که والدینش برای بچه هایشان درست کرده بودند. آلپ روایت زندگی آدم های معمولی است. ولی در همین معمولی بودن باز ماجرای فرار دختر دیگری است از زندگی اش. یک تصویر کلیشه ای وجود دارد از یک آدمی که جلوی میز کارش ایستاده. زندگی جان به لبش رسانده است و دلش می خواهد که همه چیزش را از روی آن میز کار بردارد و از در بیرون برود و زندگی اش را عوض کند. یک تصویری دیگری هم هست که کمتر نشان داده می شود. تصویر یک میزی که کمی آنطرف تر از آن میز اول است یک آدم دیگری هم ایستاده در مقابلش ولی یا هنوز جان به لبش نرسیده و یا اگر هم رسیده می ترسد که همه چیز را رها کند تا زندگی جدیدی شروع کند. می ترسد که وقتی از در بیرون رفت زیر فشار دنیای بیرون دوام نياورد برای همین شهامت تکان خوردن از جلوی میزش را ندارد. آلپ روایت زندگی یکی از همین آدم هاست. از آنهایی که می ترسند از پریدن و برای آدمی که از پریدن می ترسد چه چیزی بهتر از وسیله ای است که برایش پرواز را مشابه سازی کند. برای آدمی که می خواهد زندگی اش را عوض کند چه چیزی بهتر از قالب یک زندگی حاضر و آمده که تنها لازم باشد تا تویش شیرجه بزند. برای آن دخترکی که می خواهد از خانه اش، از پدر پیرش، از زندگی اش از همه چیزش جدا شود و یک زندگی جدیدی داشته باشد چه چیزی بهتر از یک زندگی آماده است، حال می خواهد که دوست نزدیک یک پیرزن کور باشد، همسر یک مرد انگلیسی زبان و یا دختر ورزشکار یک خانواده. همه این ها برای دخترک قالب هایی را فراهم می کند تا از زندگی اش جدا شود. مسئله فقط این است او به این هم راضی نیست. هنوز یک نقطه اتصال با زندگی قبلی برایش مانده است، آلپ. مونت بلان هر وقت که بخواهد می تواند کار دختر قطع کند. اعضا دیگر گروه هم شاهدی هستند بر تقلبی بودن زندگی جديدش. براي همين است كه سعي مي كند تا گروه را دور بزند و خودش تنهايى كار كند.
پ.ن.: انتشارات مروارید قسمت اول «تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور: پیشگفتار» نوشته جی. دی. سلینجر را با عنوان بالا بلندتر از هر بلند بالایی منتشر کرده بود (+). عنوان این نوشته از آنجا امده است