چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۱

يك وقت هايى هم هست كه وسط همه شلوغى هاى زندگى وسط همه كارهايى كه همين طور پشت سرهم قطار شده اند، همه چيز يك جورى ترتيبش عوض مى شود كه مى بينى وسط روز نشسته اى و هيچ كارى ندارى كه بكنى. نه اينكه چيز بدى باشد، از آن حس هايى كه همه چيز امروز نابود است نيست، فقط يك جور حس خلا است. مثل بى وزنى است. ديگر جاذبه هيچ چيزى برت اثر ندارد، حتى كارهاى خيلى كوچك فردى. مثل آن جمله سارتر كه ساعت سه بعد الظهر براى شروع كردن هر كارى يا خيلى زوده يا خيلى دير.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر