جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

زندگی در پیش رو



کشیش پیر دست هایش را بر روی درهای چوبی کلیسا که سال ها از عمر آن می گذشت، گذاشت و آن ها را با فشار اندکی باز نمود. تالار کهنه و نمور کلیسه خالی بود و تنها بر روی لبه یکی از نیمکت های جلویی کلاغی نشسته بود. هفته پیش هنوز چند نفری برای مراسم عشا یکشنبه آمده بودند ولی این هفته هیچ کس نبود. این یک هفته از طولانی ترین هفته های عمر کشیش بود. بارها موقعیت هایی برایش پیش آمده بود که ایمانش را از دست بدهد ولی مقاومت کرده بود. شک همانند لباس سیاهی که به تن داشت تقریباً تمام وجودش را در برگرفته بود و نوار سفید دور گردنش آخرین قسمت های وجودش را حفظ کرده بود. و حالا کلیسای خالی آخرین امتحانِ در پیش روی او بود. نبرد در درون او به اوج خود رسیده بود. کشیش که لحظه ای دچار تردید شده بود، ناگهان تصمیم خود را گرفت. گام هایش را آرام و کوچک برداشت و به سمت محراب رفت. به سمت کلیسای خالی برگشت و مشغول اجراء مراسم شد.




پ.ن.: نور زمستانی و به خصوص این آخرین سکانس فیلم تاثیر بسیار زیادی بر بینندگان خود داشته است. شاید مهم ترین تاثیر آن در تاریخ ایجاد روحیه امیدواری در فیلم سازان جوان فرانسوی و تشویق آنها در ایجاد موج نو سینمای فر انسه باشد. در زندگی خود من نیز بی تاثیرنبوده است.

امروز که از مهمترین روزهای زندگی من و تاریخ ایران است، مهم است که نتیجه این رقابت بسیار عجییب چه می شود و چه کسی انتخاب می شود ولی چیزی که مطمئناً از آن مهمتراست، سنگین تر شدن مسئولیت خودِ ما است و به هر حال زندگی در پیش رو است

۱ نظر:

  1. علي شماها واقعا وضعتون خوبه که ايران نيستين.
    نيستين و نميبينين چه اتفاقايي داره مي‌افته.
    اون همه بپر بپر مردم تو خيابونا...
    همه‌ش هيچ بود. هيچ شد

    پاسخحذف