چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۸

الان یک هفته ای است، که هر چه تجربه در این ۸ ماه ذخیره کرده ام، کم کم دارد به باد می رود و من هر چه تلاش می کنم نگران نباشم، بیشتر نگران می شوم. در تمام ۸ ماه گذشته هر وقت که خواسته ام چیزی راجع به سینما و یا حتی مسایل شخصی اینجا بنویسم، یاد این جمله معروف گدار در جشنواره کن سال ۱۹۶۸ می افتم که «من دارم راجع به همبستگی با جنبش های دانشجویی و کارگری، با تو حرف می‌زنم؛ اما تو داری درباره‌ی نماهای تراولينگ و کلوز آپ صحبت می‌کنی. تو یک حرام‌ زاده‌ای.».
البته گدار هم بعداُ در همان جا حرفش را ادامه می دهد و می گوید " البته که ما باید فیلم بسازم، هر چقدر هم که می شود بیشتر به سازیم و ببینیم، ولی مساله این است که الان برای ایجاد این همبستگی ما بایاد کار خودمان را تعطیل کنیم." همانگونه که بعد ها موسوی هم در بیانیه سیزدهم هم گفت " مبارزه امری مقدس است، ولی دائمی نیست. آن چیزی که دائمی است، زندگی است."
فردا هم یکی از ان روزهایی است که زندگی معنی اش را در مبارزه پیدا می کند، کار زیادی که از دست من از این راه در بر نمی آید، جزئ اینکه از این راه دور برای همه مردم دعا کنم.

۱ نظر: