یک هفته است که به صندلی ایم چسبیدم و فکر کنم که دو هفته آینده رو هم باید به همین منوال بگذرونم. توی خونه یا توی دفتر دائم دارم پشت کامپیوتر کار می کنم. تقریباً همه کار کردم، از نوشتن گزارش و مقاله تا تحلیل آماری هزار تا داده. این دو روز آخر هم که کلاً در حال برنامه نویسی بودم. ولی در تموم این مدت چیزی که سعی می کنم بهش فکر نکنم، فرداست.
اتفاق های عجیبی که در طول این شش ماه گذشته اتفاق اقتاده زندگی من رو هم ، مثل خیلی های دیگه ،حتی از این راه دور تحت تاثیر خودش گذاشته. دیگه کم کم دارم یاد می گیرم خودم رو کنترل کنم. بعضی وقت ها یک جوری که خودم متوجه نشم می رم و یک سری به همه سایت ها می زنم تا ببینم چه خبر شده و بعد دوباره به یک حالتی که خودم متوجه نشوم، خودم رو مشغول کار می کنم اینگار که اصلاً در این چند دقیقه پیش هیچ اتفاقی نیافتاده. بعضی شب ها مثل امشب نگرانی ام بیشتر از اون چیزیه که بتونم برای خودم پنهانش کرد. ولی کارش نمی شه کرد، صبر می کنم و دعا می کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر