شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۳

انگار که او سال‌هاست مرده باشد


۱. اگر این نکته را ندیده بگیریم که فیلم‌های آخر نولان به‌خصوص شوالیه تاریکی برمی‌خیزد و Interstellar مملو از شعارها و گوشه و کنایه‌های سیاسی حزب جمهوری‌خواه است؛
۲.اگر از شیوه نمایش نمایش زمان به عنوان بعد چهارم و نحوه ساده‌انگارانه انتقال داده‌های کوانتومی به‌وسیله کد‌های مورس بگذریم؛
۳. حتی اگر این را هم ندیده بگیریم که روندی که در شوالیه تاریکی برمی‌خیزد شروع شده‌بود و حالا در Interstellar هم عیناً تکرار می‌شود. زمان طولانی‌ و ریتم کند فیلم، که ما را الکی معطل می‌کند و در دو ساعت اول ابتدایی ابتدایی فیلم فقط شاهد یک سری زمینه‌چینی‌های کسالت‌بار هستیم و تنها در یک سوم انتهایی‌ست که فیلم جانی می‌گیرد؛
۴. اگر خیلی مرعوب جلوه‌های ویژه و کارگردانی جاه‌طلبانه فیلم به‌خصوص در نمایشش در سالن‌های آی‌مکس سینِما نشویم؛
۵. در نهایت در مواجه با Interstellar با فیلمی طرف هستیم که مجموعه‌ای از قصه‌هایی است که هر کدام‌شان به تنهایی بارها و بارها تکرار شده‌اند و هیچ‌کدام هیچ جذابیت خاصی ندارند. تنها نکته داستان قرار دادن سیاه‌چاله به عنوان نقطه‌ای ناشناخته در داستان و انتقال تمام داستان‌ها به فضایی‌است که در آن سیاه‌چاله‌ای وجود دارد و قوانین نسبیت بسیار جدی بر زندگی تأثیر می‌گذارند. در نهایت Interstellar حتی یک پله هم از شوالیه تاریکی برمی‌خیزد عقب‌تر می‌رود و آدم را به آینده نولان نگران‌تر می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر