چهارشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۲

استاکر



هرکدام از این سه شخصیت مقداری از شما را نمایش می‌هند. هر کدام از آنها یک سوم تارکوفسکی هستند، نیستند؟
بله، اما کسی که بیشتر از همه برای من دلپذیر است خود استاکر است. او بهترین بخش من است و همین طوری بخشی که کمتر از همه واقعی است. من احساس بسیار نزدیکی به نویسنده هم می‌کنم. او شخصیتی است که راهش را گم کرده است، ولی فکر می‌کنم که می تواند راه معنوی‌اش را از میان این مخمصه پیدا کند. راجع به دانشمند نمی‌دانم. او آدم بسیار محدودی‌ است. دوست ندارم که فکر کنم آدمی هستم مثل او. اما بر خلاف تمام محدودیت‌های واضحش او نشان می‌دهد که به خودش اجازه می‌دهد تا نظرش را عوض کند. او ذهنی با قابلیت فهیمدن دارد.

انتهای فیلم را شما چگونه دیدید؟
آنها باز می‌گردند. زنش متوجه می‌شود که او کاملا در هم شکسته است چون که هیچ کسی دیگر داستان او را باور ندارد. زنش در نهایت می‌پرسد که «آیا می‌خواهی که من را با خودت ببری؟» و او جواب می‌دهد «هیچکسی دیگر با من نخواهد آمد، چون هیچکسی به هیچ چیزی دیگر امید ندارد». زنش باز اصرار می‌کن «می‌خواهی که من را با خودت ببری چون من هم آرزویی دارم؟» او جواب می‌دهد «نه تو هم نباید بیایی چون که ممکن است تو هم تردید کنی». این خیلی قابل فهم نیست. استاکر مخالفت می کند که او را با خود ببرد به دلیلی که ما واقعا متوجه نمی‌شویم. شاید برای اینکه نویسنده راضی‌اش کرده است که آنجا هیچ چیزی دیگر اتفاق نمی‌افتد، که آن مکان بی مصرف و ناسالم است. این شاید دلیلی باشد برای اینکه چرا همسرش را به آنجا نمی‌برد. ولی باید دیگران را به آنجا ببرد تا این ویروس ایده‌ال‌گرایی را گسترش دهد. راجع به دختر کوچک نمی‌دانم. او به سادگی بیانگر امید است. کودکان همیشه مایه امیدند. شاید به این دلیل که آنها آینده هستند. در هر صورت شیوه زندگی این است.

استاکرچه کسی را دفعه بعد به منطقه می‌برد؟
من این ایده را داشتم که فیلم دیگری بسازم که شخصیت‌های اصلی‌اش زن، دختر کوچک، نویسنده و استاکراند. در این فیلم او اعتقادش را از دست داده است و فاشیست شده است. از آنجایی که هیچ‌کسی دیگر نمی خواهد تا با او برود، او آدم‌ها را به زور و برخلاف خواسته‌شان می‌برد.

قسمتی از مصاحبه آندره تارکوفسکی در باره استاکر از کتاب مصاحبه‌های آندره تارکوفسکی صفحه ۵۵


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر