سه‌شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۸

در شبکه ای از خطوط درهم تنیده

اگر آدم مغز و ملاجش مثل من باشد (یعنی درست درمان نباشد) و سر پیری هم تصمیم بگیرد فیزیک حالت جامد و کوانتوم بخواند و یک دفعه متوجه شود که دارد بدجوری کج می شود و برود دو تا کتاب براتیگان بگیرد بگذارد توی کیفش تا گاه گاهی در لابلای کارها بخواند و صفایی بکند و دو تا کتاب آخر استر را بگذارد کنار تختش تا شب ها قبل از خواب چند خطی بخواند و هر روز به مجموعه آثار پو در کتابخانه اش نگاه کند و به خود بگوید نه این هنوز سطحش از زبان من خیلی بالاتر است و در همین احوال به خودش بگوید که چقدر دلش می خواهد پروست بخواند ولی می داند که این کاره نیست وامید داشته باشد روزی این کاره شود و در عوض سری به ترس ولرز بزند و برای خودش دوره فیلم های هانکه، یا از بازی های مسخره تا بازی های مسخره بگذارد و مثل تِرِور که هر روز وزنش کم می شد، خوابش کمتر شود و روزها را بشمارد که نمی دانم این امتحان مسخره بگذرد و یا اینکه فیلم رنه بیایید و بدتر ازهمه دور از محبوب هم باشد، خدا بهش رحم کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر