در مسابقات دوچرخه سواری تیمی بعد از آنکه سوت آغاز مسابقه زده می شود، دوچرخه سوارها از خط مستقیمی که همه با هم در آن حرکت می کنند خارج می شوند و شکل یک پیکان را به خود می گیرند. کم کم دوچرخه سوارها چنان جای خود را عوض می کنند که این پیکان نیز تبدیل به یک خط صاف می شود و تیم با سرعت به پیش می رود. طبیعی است، هر چه سطح تماس با هوا کم می شود، سرعت بالاتر می رود.
سرعت زندگی که زیاد می شود وضعیت مشابهی اتفاق می افتد. کارهای مختلف زندگی با وسعت های عجیب و غربیشان هر کدام به گونه ای جایشان را عوض می کنند و فرم های جدید می گیرند تا در قالب این زندگی سریع جایی بگیرند. آدم یاد انیمیشن شمشیر در سنگ می افتد، آنجا که مرلین با خواند یک ورد تمام وسایل به هم ریخته اتاقش را درون کیف دستی اش به طور منظم قرار می دهد. خلاصه در نهایت در داخل این زندگی تعدادی از کارها حذف می شوند، مابقی نیز فرم می گیرند و در داخل یک برنامه دقیق جا خوش می کنند. برای کافه گردی، برای علافی، برای عاشقی کردن، برای تنهایی کردن و حتی برای کاری نکردن هم زمان خاصی وجود دارد. نکته نگران کننده ماجرا فقط اینجا بوجود می آید که هر جسمی که سرعت بالایی دارد، قابلیت بسیار بالایی برای انحراف دارد.
حالا این شده وضعیت زندگی من. بعید می دانم، با توجه به تمام باید ها و ایده هایی که من اکنون برای زندگی دارم کسی بتواند مرا قانع کند که این راهی که من دارم با این سرعت می روم به ترکستان است و یا اینکه من بتوانم کسی را قانع کنم که راهم به جای خوبی خواهد رسید ( در آمار بهش می گویند خطای نوع اول و دوم). ولی باید صبر کرد و تا چند سال دیگر این را دید و امیدوارم که مشمول "وكذلك زين لهم الشيطان اعمالهم" نشده باشم
پ.ن.: این ها که نوشتم دلیل این نیست که مشکل از سرعت بالا است، سرعت پایین نیز به نوع دیگری باعث ویرانی است. اکنون مشکل من سرعت بالاست، برای سرعت پایین باید پیشتر می نوشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر