چهارشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۵

سخت‌ترین


سخت‌ترین
تولدم سی سالگی بود
نمی‌خواستم کسی بداند
روز و شب
در باری می‌نشستم
و با خودم فکر می‌کردم، که تا کی
می‌توانم
این دروغ 
را ادامه دهم؟
کی بی‌خیال می‌شوم‌ و
مثل بقیه 
رفتار می‌کنم؟
نوشیدنی دیگری سفارش دادم و
باز فکر کردم
و تازه آن موقع جواب را
پیدا کردم:
وقتی که مُردی عزیرم، وقتی‌
که مثل بقیه 
مُردی.


سخت‌ترین، چارلز بوکوفسکی به ترجمه ع‌.ک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر