سال گذشته که لوایاتان تازه آمده بود مطلب کوتاهی اینجا نوشتم. امسال که فیلم به طور گسترده پخش شد، فرصت آن پیش آمد که در شماره فرودین ماهنامه تجربه پرونده کوچکی درباره فیلم کار کنیم. آنچه در ادامه است، مطلبی است که به همین بهانه در آن پرونده نوشته بودم.
در خلاصه داستان فيلم لواياتان نوشته است: مستندى درباره يك كشتى ماهيگيرى تجاری در شمال آمريكا. موضوعى كه يادآور مستندهاى آموزشى مرسوم راجع به صيد ماهى و زندگى ماهيگيران است. ولى در همان اولين دقيقه، از همان نماهاى اول لواياتان خودش را از چنين پيشفرضى چنان دور مىكند كه بينندهاش ديگر حتى به آن موضوع فكر هم نمىكند. نماى تاريكى كه به سختى چيزى در آن پيداست و به تدريج بارانى رنگى يكى از افراد كشتى نمايان مىشود و انعكاس موج هاى دريا كه جزئى از آن در پس زمينه تصوير نمايان مىشود. دوربينى كه انگار به ظاهر بر روى دست است و از نزديك در حال تصوير برداى از اين واقعه است ولى هر چه فيلم به پيش مى رود موقعيت اش عجيبتر و عجيبتر مىشود. صداى خاصى در كار نيست، هيچ راوىای براى ما توضيحى نمىدهد. فيلم با آیهای از کتاب ایوب ۴۱:۱ از عهد عتیق آغاز میشود «آيا پوست او [لوایاتان] را با نيزهها و سر او را با مزراقهای ماهیگيران مملو توانیكرد، دستت را بهاو بگذار و گير و دار را بهخاطردار تا آنكه ديگر جنگ ننمایی. اينك اميد گرفتار كردنش محال است و هم از ديدنش آدمی به پشت میافتد، احدی نيست كه جرات برانگيزانيدن او را داشته باشد. پس در برابرم كيست كه بايستد؟» شروع شده و تنها صدايى كه حالا در پس زمينه بهگوش میرسد صداى موج هاى آب است. مجموعه ترسناكى كه دل بيننده اش را در همان اولين لحظه مىلرزاند و او را اسير هيولاى دريايى مىكند.
حاصل كار لوسين كستينگ تيلور و ورنا پاراول مجموعهای از تصاوير از يك روز زندگى در يك كشتى ماهيگيرى است. ماحصلى كه به قول خودشان چيزى شبيه مخلوق فرانكنشتاين است، نه به طور كامل فيلم مستند است نه فيلمى ترسناك. از هر دو طرف به بينندهاش حمله مى كند. شيوه تصويربردارى فوق العاده است. در آن بيش از دهها دوربين از هر جايى از كشتى تصویرگرفتهاند: روى كلاه ماهيگيرها تا كف كشتى در كنار ماهى هاى صيد شده و درنهايت بر روى زنجير تور ماهيگيرى و بر روى خود تور كه به داخل آب مى رود و دنيا را از آنجا نمايش مى دهد. دوربینی که همین طور بر روی کف کشتی آرمیده است و تصویر توری که وارد کشتی میشود را ثبت میکند همین طور در حالتی بیزمان به تور ماهیگیری نگاه میکند و کمکم یادآور کارهای سینمای تجربی میشود و ناگهان قطرات آب بر دوربین پاشیده میشود و تصویر همانطور ادامه پیدا میکند و اینبار قطرات آب مثل منشور تصویر را تجزیه میکنند، رنگها را از هم جدا میکنند، بعضی نقاط را بزرگ میکنند و تجربه تصویر را به بعد دیگری میبرند. دنيای لوایاتان لحظهاى بينندهاش را به حال خود رها نمىکند تا از چنگال اين هيولاى دريايى رها شود و از طرف ديگر آنچنان با جزييات ذره ذره حركت كشتى را نشان مى دهد كه اندك شكى هم در مستند بودنش نمىگذارد.
لواياتان به معنى واقعى شمشير دولبه است. از يك طرف همه را اسير زندگى سريع كشتى و محيط پيرامونش مى كند. از طرف ديگر آدم را مىبرد به دنياى آرام و خلوت درون ماهیگیران كشتى. از يك طرف صيدهاى روزانه است، ماهى هايى كه دسته دسته در مرحله هاى مختلف وارد كشتى مى شوند، همانجا جدا و تميز مى شوند و قسمت هاى زائدشان روانه دريا مى شود و تصويرى كه از كف كشتى، از دهان نيمه باز ماهى ها همراه آنهاست تا وقتى كه ناگهان با سطح آب برخورد مى كند و دوربينى كه ناگهان زير آب مى رود. ولى تصوير همان جا باقى نمى ماند و روى سطح بالا و پايين مى رود. تصويرى كه انگار از چشم ماهی مرده است و گره مىخورد به مرغ هاى ماهیخوار كه دسته دسته در پى اين خوراك هاى تازه به آب زدهاند. مجموعه همه اين حركات، مرغ هاى ماهیخوار و كشتى كه آب را مى شكافد و قطراتش بر صحنه دوربين میريزد، همه در كنارهم دنيايى را خلق میكنند كه نمىشود مبهوت سرعت حركتش نشد. از طرف ديگر چنين مجموعه سريعى با ماهيگيران آنچنان برخورد كرده كه ذات فردى شان را تا اعماق وجودشان پايين برده است. اولين برخورد مهم فيلم با ماهیگیران جايى است كه دوربين به سبكى مرسوم دستان خالكوبى شده يكی از افراد كشتى را نشان مى دهد و به تدريج در مسير خالكوبیهاى مختلف روى دست مرد حركت مىكند تا به صورتش مىرسد و همانجا آرام مىگيرد. در همه آن گير و دار، در ميان همه آن شلوغى صيد ماهى، مرد كه انگار پشت سكان كشتى ايستاده است آرام است و دوربينى كه تا پيش از اين حتى ثانيه اى بىحركت نبوده بر روى چين و چروكهاى دور چشم مرد دقيقهاى آرام مىگيرد. بعدتر، تصوير باز به مرد ماهیگير وقتى كه در حال تميز كردن صدفهاست بر مىگردد. دو مرد در حال كار كردن روى صدفها هستند. يكى همان آدم قبلى است كه دوربين اين بار بر روى خالكوبیهای دستاش تمركز كرده و در پس زمينه همكار ديگرش هم هست كه مشغول كار است. تصوير آنچنان بر روى اولى متمركز شده كه دومى تقريبا در پس زمينه محو شده تا اينكه دوربين كم كم مىچرخد و اين بار محوريتش را به دومى مىدهد. اما اين دو مرد كه با سرعتى حيرتانگيز و مكانيكى وار مشغول تميز كردن صدفها هستند اينقدر در پوسته خود فرورفتهاند كه انگار سالها با هم فاصله دارند و تنها صدايى كه در اين ميان به گوش میرسد صداى پيوسته بازكردن صدفهاست تا اينكه ناگهان آژيری به صدا مىآيد، مرد اول زير لب فحشى مىدهد و به دنبال كار جديدى مىرود و دومى باز به كارش باز مىگردد. تصوير چند بار ديگر هم به ماهیگير باز مىگردد كه آخرينش تصوير نهايى فيلم است. جايى كه مرد خسته از يك روز كارى بر روى صندلى اتاق غذاخورى كشتى نشسته است، نوشيدنى مىنوشد و به تلويزيون نگاه مى كند و گاه و بى گاه چشمان سنگينش روى هم مىافتد و در درياى درونش غرق مىشود. اين همه بالا و پايين رفتنها لواياتان تجربه غريبى است كه بيننده اش را به كلى شوكه مىكند، همچون تجربهای بصرى كه تابهحال نمونهاش را نديدهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر