شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۲

از میان نامه‌های کالوینو - هفتمین نامه


باید برایت بگویم که باور ندارم که کار تو راه درست و یا راه جدیدی برای جلو بردن شعر است. فکر می‌کنم که کار تو مشابه شعر‌های هرمسی است: خیلی نادر است که آنها یا تو چیزی بگویید که جالب باشد و فقط تزیینی نباشد. تنها کسی که به نظر من راه جدی‌ای را دنبال می‌کند (و متحیر شدم که او را در مجموعه تو پیدا نکردم) پازولینی است که شعرهای بلند می‌نویسد با بحث‌های فراوان، با تصاویری که نماد مشکلات ما می شوند و با وزن و قافیه‌ای که متحیر کننده است. این به این معنی نیست که شعرهایش را «دوست دارم»: فقط اینکه (همانطور که در خاکسترهای گرامشی) چیزهایی پیدا کردم که راجع به آنها حرف بزنیم، شاید که بخواهم آنها را ذره‌ذره از هم جدا کنم تا نشان دهم که همه اشتباه است. ولی این شعری است که ما احتیاج داریم: شعری که می‌توانیم راجع به آن بحث کنیم، که تضاد‌های دنیایی که در ان حرکت می‌کنیم را لمس می‌کند، که به ما نگرانی‌های جدیدی می‌دهد تا درباره آنها فکر کنیم، که روی عصب ما می رود! شما شاعرها هیچکدام از این کارها را نمی‌کنید، شما هیچ چیزی را که ما همین حالا ندانیم نمی‌گویید، شما اذیت نمی‌کنید، روی عصب ما نمی‌روید، خلاصه شما هیچ کار به درد بخوری نمی کنید. شما آواز می‌خوانید. از این خجالت نمی‌کشید؟ راجع به رنج کشیدن و امید آدم‌ها می‌خوانید. خجالت نمی‌کشید؟ آیا فکر می‌کنی راجع به موضوعاتی مثل این باید آواز خواند؟

شاید فکر کردی که قرار گذاشته‌ایم تا این طور بدون آنکه تو را بشناسم به تو حمله نکنم. ولی برای سال‌های متمادی ما هیچ‌کاری انجام نداده‌ایم جز انکه با همدیگر با نزاکتی متقابل، از نوع رسمی و بی‌تفاوت‌اش رفتار کنیم. واقعا کسالت‌آور است. برای همین است که تلاش می‌کنم تا رفتار جدیدی در روابط انسانی پایه‌گذاری کنم و گسترش دهم، تا ببینم که آیا می‌توانیم کمی از خواب بیدار شویم.


قسمتی از نامه کالوینو به به ماریو چرونی - ۱۹ آوریل ۱۹۵۶

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر