پنجشنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۰

 یکی باید باشد که یک روز یک داستانی بنویسد راجع به یک فانوس دریایی که یک روز یک سری تخته پاره جمع کرد و خودش را از خشکی کند و سوار آن تخته ها به دریا رفت 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر