زمانی که در ابتدای
داستان کنت الکساندر
روستوف پس
از چهار سال زندگی در یکی از سوییتهای
اشرافی هتل متروپل
توسط حکومت کمونیستی
شوروی محکوم میشود که
تا آخر عمر در یکی از انبارییهای
روی بام هتل زندگی کند، خوانندهای
که سالها
در خواندن داستان
و رمان به دنبال ماجراجویی
بوده و
هر بار که چشمش به داستان اسارت افتاده فقط به فرار فکر کرده، اینجا هم با خودش فکر میکند
که کنت چطور بالاخره از دست حکومت بلشویکی کمونیستها
فرار میکند
و خودش را به سرزمینهای
آزاد میرساند. اما نجیبزادهای در مسکو داستان زندگیروزمره است، نه رمان تاریخی است و نه
داستان فرار از زندان. کنت الکساندر روستوف
نجیبزادهای بااصل و نسب از دوران قدیم روسیه آدمی نیست که بخواهد اصولش را کنار بگذارد و به هر قیمتی به آزادی برسد. چون که شاید به نظر او آزادی چیزی نیست که فقط وابسته
به مکان باشد. قدرت داستان
ایمور توول هم در همین است، در همین ۳۲ سال
زندگی روزمره کنت در داخل دیوارهای هتل تا خواننده
را هم
مثل کنت اسیر کند. فضای شگفتانگیز،
شخصیتهای متنوع و گفتگوهای جذاب همه با هم داستان
نجیبزادهای در مسکو را بدون آنکه اتفاق خاصی در طول آن در جریان باشد یا روایتش فراز و فرود ویژهای
داشته باشد، پر کرده است. خواننده داستان
هم مثل دخترکی
که از
اواسط داستان وارد هتل میشود
و تا
۱۶ سالگی آنجا میماند
ناگهان در
پایان کتاب متوجه میشود
که دلش راضی به تمام شدن داستان
نمیشود. داستان و سبک روایی شگفتانگیز
آقای توول باز یاددآور این است که دنیا با همه بزرگیاش
میتواند خیلی کوچک باشد و فضای بسته یک هتل میتواند
خیلی بزرگتر از اینها
باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر