تا همین چند ماه پیش جان کاساواتیس برای من تنها نامی بود در کنار دیگر نام های بزرگ سینما که حتی نمی دانستم چقدر بزرگ است و بزرگی اش برای چیست. پانزده دقیقهِ اول زنی تحت تاثیز را که دیدم احساسی داشتم که بعد تر های جینی رپِ فیلم صورت ها برایم به کلام در آورد، احساسی بود که بعد ترها فهمیدم آدم بعد از دیدن هر کدام از پنج فیلم مهم (سایه ها، صورت ها، زنی تحت تاثیر، کشتن حسابدار چینی و شب افتتاح) کاساواتیس پیدا می کند. جایی هست در صورت ها بعد از اولین شبی که جینی و ریچارد با هم گذرانده اند. جینی یک حالت عجیبی از خوشحالی دارد ولی در حال به خاطر سن و سالش نمی خواهد حاشیه اطمینان را هم رها کن برای همین رو ریچاردمی گوید You're a son of a bitch. Do you know that? Because you get to me.
جان کاساواتیس بازیگر بود، بازیگر تلویزیون و نقش های دوم سینما. ولی کاساواتیس چیزی بیشتر از این می خواست. چیزی که او می خواست از رابطه های انسانی و اثرات اجتماع بر آن نشان دهد، احتیاجی به تجحیزات پیچیده و بازیگران درجه یک سینما نداشت. برای همین بود که کاساواتیس کارش را با یک گروه کوچک شروع کرد. داستان هایش را خودش می نوشت، بازیگرانش که اغلب به طور مانداگاری با هم همکاری داشتند را از تلویزون آورد و کارش را شروع کرد. سبک خاصش در فیلم برداری شامل استفاده از نماهای بسته فراوان و فیلمبرداری های داخلی باعث می شد که روند فیلم برداری سریع و کم هزینه باشد و این گونه بود که اولین فیلم های سینمای مستقل آمریکا را تولید کرد. نماهای بسته یکی از مهمترین ترفتدهایش برای نشان دادن روحیات شخصیت هایش بود. نماهای صورت های خندانی که هر لحظه آماده گریه هستند یا نزدیک جنون انند یا اینکه در دنیا گیج شده اند. شاید چیزی حدود ۵۰ درصد صحنه های فیلم صورت ها را کاساواتیس با این شیوه فیلم برداری کرد تا بتواند آن تاثیر عمیقی را که می خواهد بر ببیننده بگذارد. ولی این استفاده بی محابا باعث شد تا کارهای بعدی اش را با پختگی بیشتری بسازد که نمونه اش در زنی تخت تاثیر کاملاً هویدا بود.
داستان آدم های کاساواتیس داستان آدم هایی است که می خواهند از آن غالبی که در محیط دارند خارج شوند و محیط جدید بسازند پیرامون خود. همانطور که خودش از قالب بازیگری در آمد تا بتواند فیلم هایش را بسازد و آدم هایش را به دنیا معرفی کند و در این راه شاید بیشتر از هر چیزی روی ارتباطی که می توانست با بینندگانش برقرار کند حساب می کرد. به قول خودش که "مردم کم کم دیگر فراموش کرده اند که چطور واکنش نشان دهند. چیزی که من سعی دارم با فیلم های بسازم، چیزی است که تماشاگران بتوانند به آن واکنش نشان دهند." برای همین است که شخصیت های فیلم هایش به طور دایم در تلاشند تا مسیری را که بر خلاف حرکت رودخانه دارند را به پیش ببرند و از فیلمی به فیلمی دیگر بر انجام این کار موفق تر می شوند. انگار که کاساواتیس از فیلمی به فیلمی دیگر تماشاگرانش را آموزش می دهد که چگونه واکنش نشان دهند و همین به قهرمان داستانش کمک می کند که بشتر به پیش رود. از هیو خواننده بلوز سایه ها اولین فیلم کاساواتیس که مردم ترجیح می دهند تا برایشان لطیفه بگوید تا اینکه آواز بخواند، میپل لانگِتی قهرمان حساس زنی تحت تاثیر که آدم های اطرافش نمی توانند شیوه های ارتباطی او با را در قالب رفتارهای شناخته شده شان بگذارند و او را تا حد جنون می برند تا بلکه طبیعی شود. و در آخر میرتل گوردن ستاره تئاتر و آخرین شخصیت مهم کاساواتیس که به نوعی بالاخره موفق می شود بر این چرخه بی وقفه جایگاه اجتماعی و مسئولیت پایان دهد و نقشش را آنگونه که دوست دارد و فکر می کند درست است اجرا کند و در آخر هم این تماشاگران هستند که ارزش واقعی کار را درک می کنند و در کمال عصبانبیتِ کارگردان و تهیه کننده از کار استقبال می کنند.
همه این ها را که بگذاریم کنار هم می بینیم که چگونه کاساواتیس در دهه ۶۰ و ۷۰ که از مهمترین دوران های سینمای آمریکا بودند توانست با روش هایی ساده راهی برای خودش باز کند که امروزه بسیاری به عنوان سینمای مستقل آمریکا می شناسندش و هر سال تعداد زیادی فیلم را در حیطه خود در بر می گیرد.
پ.ن.: پیش تر ها راجع به زنی تحت تاثیر و شب افتتاح (اینجا و اینجا) نوشته ام نخواستم که توضیح دوباره شود
پ.ن.: پیش تر ها راجع به زنی تحت تاثیر و شب افتتاح (اینجا و اینجا) نوشته ام نخواستم که توضیح دوباره شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر