تقریباً همزمان یا حتی پیش از آنکه تسهیلات و امکانات رفاهی و مالی ما برای خرید سطل های بستنی فراهم شود، سطح آگاهی اطرافیان به جای رسیده بود که همه می دانستند بستنی چیز ناسالمی است و بدتر از آن باعث چاقی می شود . خلاصه این قدر اطرفیان به ما در حال خوردن سطل بستنی نگاه های بد کردند که وجدان بی کار ما هم به این نتیجه رسید که خوردن بستنی از نظر سلامتی کار خوبی نیست و باید تحت مراقت های ویژه قرار بگیرد. به این ور آب که آمدیم، ماجرا یک مقداری عوض شد. اول اینکه پیدا کردن بستنی خوشمزه در میان این همه تنوع چیزهای بدمزهِ شیرین کار سختی بود و دوم اینکه خوردن بستنی برای مرض تازه کشف شده قندمان کار خوبی نبود. این شد که خواندن میزان قند بستنی ها و میزان مصرف مناسب آنها در دستور کار قرار گرفت. اوضاع خوب بود تا آنکه محبوب با «کالری شمار» جدیدش از راه رسید و در نظر گرفتن میزان قند دیگر کافی نبود و باید میزان کالری را هم در هر وعده بستنی می شمردیم تا ببینیم بستنی را کجای دلمان جا بدهیم تا به سلامتیمان کمتر ضرر بزند
خلاصه آنکه این روزها که سر سطل بستنی می نشینم تا بخورم، میزان بستنی مناسب را در نظر می گیرم ولی زره زره که به مرز مشخص نزدیک می شوم، هی به خودم می گم ولش کن این دفعه رو میخورم تا دفعه بعد. بعضی وقت ها وجدان آگاه اجازه این شرارت ها را نمی دهد، ولی بیشتر وقت ها شاخ ها بیرون می زند و قاشق از مرز های تعین شده فراتر می رود. البته در بیشتر وقت ها همین که چند قاشق می خورم وجدان آگاه باز می آیاد و می گوید خوب بچه شیطنت رو کردی، بستنی رو هم بیشتر خوردی خوب حالا ولش کن و برو بزارش سره جاش. البته بعضی وقت ها هم که بستی اش خوشمزه تر است و یا شاخ هایم بیشتر بیرون زده گوش به این حرفا ندارم که دارم رو اون قسمتش کار می کنم ببینم چی کار کنم بهتره
I can say among all the worries that I have these days, reading this post gave me a big smile. God bless you and Mahboob who made my days shinny in this lonely land
پاسخحذف