هيچ وقت تا حالا داستان پرنده اى رو شنيدى كه پا نداشت. مى گن يك پرنده اى بود كه پا نداشت، براى همين دفعه اولى كه پرواز كرد ديگر هيچ وقت زمين ننشست. همين طور به رفتنش ادامه داد. روي باد مى خوابيد و تنها بارى كه روى زمين نشست مُرد. گاهى وقت ها پرنده هاى ديگه هم همراهش مى شدند. ولى اونها در ميانه هاى راه خسته مى شدند، رهاش مى كردند و او همچنان به راهش ادامه مى داد. منم مثل اون پرنده مى مونم، نمى تونم جايى و يا پيش كسى بند شم، بايد برم.
ولى حقيقت ماجرا اينه كه اينها همه حرف چرته، اون پرنده هيچ وقت پرواز نكرده بود، اون پرنده همون روز اول مُرده بود.
با اندكى دخل و تصرف از روزهاى وحشى بودن ساخته ونگ كار واى، ١٩٩٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر